خوشی رفته، از دل خونه محتضر ما، خیلی جوونه این روزا هرکی، اومد عیادت گفتش بعیده، زنده بمونه با هر نفس که میکشه انگار میمیره زنده میشه با هر نفس که میکشه میگم که شاید آخریشه با هر نفس که میکشه تو شهری که بدون خیره باهر نفس که میکشه میگم که لعنت به مغیره *** یادم نمیره، وضع بدی بود افتاده بودش، تو شعله و دود خدا میدونه، چی شد که گفتش علی نبینه، فضه بیا زود یه شاخهای که بشکنه سراغ میوهشو میگیرن وقتی که حرف محسنه غیرتیا میخوان بمیرن یه شاخهای که بشکنه صدا شکستنش زیاده حالا که مادرو زدن صدای گریهمون با داده *** زندگی سخته، با زخم بستر میبینم هر روز، آب میشه مادر زخمی ولی زد، دلو به دریا بغل گرفتش، حسینو آخر با پنجههای بی رمق میزنه مادر شونه موشو انگاری باره آخره می بوسه هی زیر گلوشو داره میبینه روزیو که رو به روی چشم خواهر میشینه روی سینه شمر خنجر رو میکشه رو حنجر