خدا کند که دگر خیمهای بنا نشود بنا اگر شده بی صاحبش رها نشود خدا کند که قد و قامت یلان غیور کنار جسم برادر ز غصه تا نشود خدا کند که اگر هر که داغ دید و شکست شبیه آینهی خُردِ کربلا نشود عموی ساقی من مَشک را به دوش انداخت دعا کنید که دستش ز تن جدا نشود عمود خیمه که افتاد عمهام آمد به معجرم گرهی کور زد که وا نشود ***** افتادی و هرکَس که در دور و بَرَت بود با نیزه یا شمشیر بالای سرت بود دست تو سویی، مشک سویی، دشمنت باز راضی نشد، در فکر دست دیگرت بود افتادی و از بغض دیدم میفشارد آن نیزهای را که میان پیکرت بود میزد تو را و با زبان طعنه میگفت ای کاش ای عباس اینجا مادرت بود افتادی ای سقا و از آن لحظه دشمن با چشم دنبال حجاب خواهرت بود ***** پهلوونم زانو نزن اینقدر رو خاک بازو نزن من خودتو میخوام داداش به مشک خالی رو نزن داداش داداش داداش داداش شده کولت کنم اَخا میبرمت داداش داداش داداش داداش یا مث اکبر رو هوا میبرمت داداش داداش داداش داداش پا نشی افسوسی میشه نذار بشه داداش داداش داداش داداش قضیه ناموسی میشه نذار بشه