حاج حسین سازور

خبر در علقمه در بینِ لشکر تواَمان پیچید

1125
5
خبر در علقمه در بینِ لشکر تواَمان پیچید
خبر هولی به راه انداخت، بینِ این و آن پیچید

خبر آمد دوباره علقمه رفت آرزوی آب
همین که آب دورِ دست‌های پهلوان پیچید

فرات اُفتاد پیشش، التماسش کرد قدری نوش!
صدای التماسِ آب در گوش زمان پیچید

جمالش روی آب اُفتاد، حیران کرد عالَم را
برای تشنگی‌اش ناله‌ی آبِ روان پیچید

نهیبی زد به آب و مَشک از دستان او نوشید
تمامِ انبياء مبهوت، حرفش در جهان پیچید

خبر بینِ سپاه آمد اگر این مَشک برگردد
دگر باید بساط جنگمان را بی‌گمان پیچید

خبر آمد فقط دارد علَم، شمشیر امّا نه
خبر در بینِ نخلستان میانِ شامیان پیچید

هزاران تیر آماده‌ست امّا هیبتش از دور...
چه کرده که زبان از دیدنش بینِ دهان پیچید؟!

خبر آمد که دارد می‌رسد، از دور باید زد
که ناگه از شریعه نعره‌ی صدها کمان پیچید

هزاران تیر، صدها تیغ، ده‌ها بار باریدند
تَنَش وقتی که شد نِی‌زار، تیغی آن میان پیچید

علَم محکم به مشتش بود امّا بازویش افتاد
جماعت شیر شد، فریادهاشان بعد از آن پیچید

به دندان مَشک دارد، تمامِ آبرویش بود
عموی خیمه دورِ مَشک با کلّ توان پیچید

بمیرد حَرمله، وقتی که اسمش هست یعنی وای
بمیرم که سه شعبه بینِ مژگان آن‌چنان پیچید

عمود نانجیبی این وسط آمد، زبانم لال!
چنان زد بی‌مروّت که ترَک خورد ابروان، پیچید

تَنَش روی زمین امّا به سمتِ او نمی‌رفتند
خبر امّا به شِمر آمد، خبر سوی سَنان پیچید

حرامی‌ها پس از آن آمدند و تا حسین آید
میانِ حلقه‌هاشان ضربه‌های بی‌امان پیچید

سَنان زد نیزه‌اش را، ساقه‌اش را هم شکست و رفت
گمانم دردِ آن با زور بینِ استخوان پیچید

علی آن‌جا نشسته بود وقتی که کمَش کردند
صدای ناله‌ی زهرا میانِ آسمان پیچید

خبر آمد دَوید از خیمه سمتِ علقمه زینب
دَوید و دورِ پایش چادر او ناگهان پیچید

رُباب از هول دشمن بچّه را برداشت از خیمه
سریعاً چادرش را دورِ طفل بی‌امان پیچید

حسین آمد همه رفتند، زد صیحه به طوری که مدینه، گریه‌ی امُّ‌البَنین، ناله‌کنان پیچید

عموجان رشیدی داشت این خیمه، خدایا رفت
صدای طفل ساکت شد، صدای خیزران پیچید

خبر آمد که زینب دست خود را بَر سرَش بگذاشت
صدای ناله‌ی عمّه که می‌گفت «الامان» پیچید

خبر داری که بعد از تو به کوچه‌گردی افتادم؟!
خبر داری که گیسویی به دستِ ساربان پیچید

*****

اهل حرَم در اضطراب
مَشک تو شد خالی ز آب
ماندم چگونه این خبر
آخر رسانم بَر رُباب

وا غربتا...
...
پشتم ز داغت تا شده
دورِ حرَم غوغا شده
روی سَنان و حَرمله
بَر اهل خیمه وا شده

تاکه شدی قطعُ الیَدی
خوردی عمود آهنی
بی‌دست از بالای زین
با صورت افتادی زمین

واغربتا...

*****

دامن‌کِشان رفتی، دلم زیر و رُو شد
خیل حرامی با حرَم رو به رو شد

بیا برگرد پیشم ای کس و کارم

مشکت اگر پاره شده فدای سرِت
حسین بی‌چاره شده فدای سرِت

آب به خیمه نرسید فدای سرِت
اگر حسین خورده زمین فدای سرِت

*****

(حتماً خبر داری مرا بازار بردند
ما را میانِ مجلس اغیار بردند

این بی‌شرف‌ها چادرم را پس ندادند)

حسین...

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش