حالم بد است؛ حال تو وقتیکه خوب نیست
5913
21
- ذاکر: حاج محمود کریمی
- سبک: شعر روضه
- موضوع: حضرت زهرا سلام الله علیها
- مناسبت: شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
- سال: 1403
حالم بد است؛ حال تو وقتیکه خوب نیست
خورشید من! بمان که زمان غروب نیست
حالم بد است، حال تو بهتر نمیشود
اوضاع از اینکه هست که بدتر نمیشود
حالم بد است، حال تو که روبهراه نیست
روز کسی چنان منِ دلخون، سیاه نیست
حالم بد است؛ حرف بزن درد و دل کنیم
چیزی بگو که غصّه و غم را خجل کنیم
حالم بد است؛ حق بده زانو بغل کنم
زهرا! نشد به قول و قرارم عمل کنم
حالم بد است؛ حق بده که دیده، تر کنم
زهرا! خودت بگو که چه خاکی به سر کنم
اهل مدینه از سفرت حرف میزنند
حالم بد است؛ پشت سرت، حرف میزنند
حالم بد است؛ حال مرا خوب کن، بمان
رحمی به حال این دل آشوب کن، بمان
حال تو که بد است، همه حالمان بد است
حال حسن، زیادتر از دیگران بد است
خرده گرفتهاند به اشکت، تو گریه کن
قربان دانههای سرشکت، تو گریه کن
تو گریه کن، سبک شوی؛ آرامتر شوی
تو گریه کن که منصرف از این سفر شوی
تو حرف خوردی از همه، شرمندهات شدم
تو گریه کن، جواب به همسایه با خودم
خانه به خانه، در زدی و بیجواب شد
از بیمحلّی همه، حالت خراب شد
با حرف ناپسند جواب تو داده شد
با طعن و ریشخند، جواب تو داده شد
تا صبحِ روزِ مرگ، مرا تیرهبخت کرد
کاری که میخ با تو، در آنروزِ سخت کرد
یادم نمیرود که در افتاد رووی تو
پیچید شعلهای به پروپای موی تو
عَجِّل وفاتی است اگر که دعای تو
آمین نگفت زینبت امشب برای تو
کز کردهاند هرطرفی بچّههای تو
ماتم گرفتهاند تماماً برای تو
گفتم بمان، تو خواهش این خانوادهای
تازه به من سفارش تابوت دادهای
ما بهخدا بدون تو، دقمرگ میشویم
زهرا! حسین، بیتو عطش میکند؛ نرو
زینب، کنار قبر تو غش میکند؛ نرو
حالا که میروی، نظری نور عین را
تا وقت هست، خوب بغل کن حسین را
بوسه زدی به حنجر این طفل و سوختی
قلب تو سوخت، پیرهنش را که دوختی
روز دهم، حسین تو تنهای کربلاست
او کشتهی مقطّعالأعضای کربلاست
عطشان به زیر خنجر کهنه، حسین توست
عریان بهروی خاک برهنه، حسین توست
یکجا تمام مرثیهها میشود مرور
زهرا! شب دوازدهم، گوشهی تنو
خورشید من! بمان که زمان غروب نیست
حالم بد است، حال تو بهتر نمیشود
اوضاع از اینکه هست که بدتر نمیشود
حالم بد است، حال تو که روبهراه نیست
روز کسی چنان منِ دلخون، سیاه نیست
حالم بد است؛ حرف بزن درد و دل کنیم
چیزی بگو که غصّه و غم را خجل کنیم
حالم بد است؛ حق بده زانو بغل کنم
زهرا! نشد به قول و قرارم عمل کنم
حالم بد است؛ حق بده که دیده، تر کنم
زهرا! خودت بگو که چه خاکی به سر کنم
اهل مدینه از سفرت حرف میزنند
حالم بد است؛ پشت سرت، حرف میزنند
حالم بد است؛ حال مرا خوب کن، بمان
رحمی به حال این دل آشوب کن، بمان
حال تو که بد است، همه حالمان بد است
حال حسن، زیادتر از دیگران بد است
خرده گرفتهاند به اشکت، تو گریه کن
قربان دانههای سرشکت، تو گریه کن
تو گریه کن، سبک شوی؛ آرامتر شوی
تو گریه کن که منصرف از این سفر شوی
تو حرف خوردی از همه، شرمندهات شدم
تو گریه کن، جواب به همسایه با خودم
خانه به خانه، در زدی و بیجواب شد
از بیمحلّی همه، حالت خراب شد
با حرف ناپسند جواب تو داده شد
با طعن و ریشخند، جواب تو داده شد
تا صبحِ روزِ مرگ، مرا تیرهبخت کرد
کاری که میخ با تو، در آنروزِ سخت کرد
یادم نمیرود که در افتاد رووی تو
پیچید شعلهای به پروپای موی تو
عَجِّل وفاتی است اگر که دعای تو
آمین نگفت زینبت امشب برای تو
کز کردهاند هرطرفی بچّههای تو
ماتم گرفتهاند تماماً برای تو
گفتم بمان، تو خواهش این خانوادهای
تازه به من سفارش تابوت دادهای
ما بهخدا بدون تو، دقمرگ میشویم
زهرا! حسین، بیتو عطش میکند؛ نرو
زینب، کنار قبر تو غش میکند؛ نرو
حالا که میروی، نظری نور عین را
تا وقت هست، خوب بغل کن حسین را
بوسه زدی به حنجر این طفل و سوختی
قلب تو سوخت، پیرهنش را که دوختی
روز دهم، حسین تو تنهای کربلاست
او کشتهی مقطّعالأعضای کربلاست
عطشان به زیر خنجر کهنه، حسین توست
عریان بهروی خاک برهنه، حسین توست
یکجا تمام مرثیهها میشود مرور
زهرا! شب دوازدهم، گوشهی تنو
نظرات
نظری وجود ندارد !