جایی که کوه خضر به زحمت بایستد

جایی که کوه خضر به زحمت بایستد

[ حنیف طاهری ]
جایی که کوه خضر به زحمت بایستد
شاعر چگونه پیش تو راحت بایستد

نزدیک می‌شوم به تو، چیزی نمانده است
قلبم از اشتیاق زیارت بایستد

بانو سلام! کاش زمان با همین سلام
در آستانه‌ی درِ ساعت بایستد

و گردش نگاه تو بر روی زائران
روی من این فتاده به لکنت بایستد

تا فارغ از تمام جهان روح خسته‌ام
در محضر شما دو سه رکعت بایستد

بانو اجازه هست که بار گناه من
در کنج صحن این شب خلوت بایستد؟

در این حرم هزار هزار آیه‌ی عذاب
هم وزن با یک آیه‌ی رحمت بایستد

باید قنوت حاجت بی‌انتهای ما
زیر رواق‌های کرامت بایستد

شیعه به شوق دیدن زهرا به قم رسید
طاقت نداشت تا به قیامت بایستد

آن‌کس که جای فاطمه در قم نشسته است
در روز حشر هم به شفاعت بایستد

*****

از خلافت‌ها خلافی ماند و خلف وعده‌ای
کو معاویه کجا رفتند مأمون و هشام؟

کس نمی‌پرسد که بغدادا کجا شد معتزل
کس نمی‌گوید که هشامی داشتی ای شهر شام

قر‌ها بگذشت و جمع عاشقان اینجاست جمع
روز و شب برپاست اینجا بزم خاص و بزم عام

در خراسان خور اگر آسان برآید کار توست
ماه با شوق تماشای تو می‌آید به بام

باد و بارانند فراشان صحنت روز و شب
ماه و خورشیدند دربانان کویت صبح و شام

از مدینه تا خراسان کعبه دنبال تو بود
طوس را کردی مدینه مرو را بیت الحرام

*****

ایوان تو یا آینه بندان بهشت است
یا آینه در آینه بندان بهشت است

این صبح که می‌خندد از شرق خراسان
لبخند تو یا شور نمکدان بهشت است

صحن تو قیامت‌کده‌ی صبح بهاری‌ست
یا گوشه‌ای از صحن گلستان بهشت است

این قبله‌ی افلاکی و این قبّه‌ی زرّین
ماهی‌ست که بر بام شبستان بهشت است

خال لب تو نقطه‌ی پیدایش هستی‌ست
سامان سر زلف تو سامان بهشت است

سرگشته‌ی سینای تو در طوس تجلاست
دامان خراسان تو دامان بهشت است

من فَوقِهم النّور و فی جَنبهم النّور
یعنی شب صحن تو چراغان بهشت است

مهمان تو را نیست دگر میل به برگشت
مهمان تو انگار که مهمان بهشت است

دعبل ز چه رو پیرُهنت صله برداشت
در پیرهنت چاک گریبان بهشت است

جبریل امین در حرمت دست به سینه‌ست
این حامل وحی است که دربان بهشت است

با کوه گنه هیچ هراسی به دلم نیست
تا حبّ تو سنگینی میزان بهشت است

نظرات