حاج عبدالله باقری

تک و تنهاست حیدری دیگر

1304
0
تک و تنهاست حیدری دیگر
نه سپاهی نه لشگری دیگر

نه پسر نه برادری دیگر
جز خدا نیست یاوری دیگر

دوستانش همه شهید شدند
دشمنانش همه یزید شدند

صبح تا عصر پیکر آورده
چقدر جسمِ بی‌سر آورده

لیک با آن‌که اصغر آورده
خستگی را ز پا درآورده

کوه غم روی دوش چون کوهی
عزم میدان نمود نَستوهی

با همه تشنگی بی‌حدّش
بست بر سر عمامه جدّش

(شد قیامت چو راست شد قدّش)2
سیلی از اشک و آه شد سدّش

(می‌کند با هزار افسوسش
غیرت الله ترک ناموسش)2

می‌خورد بوسه بر سر و روها
دست‌ها در نوازشِ موها

کَس نداند چه گفت زان‌سوها
که درآورده شد النگوها

او چه گفته که می‌شود با هم
گره معجر همه محکم

حرف تاراج را زدن سخت است
گریه‌ی مرد پیش زن سخت است

رفتن روح از بدن سخت است
از یتیمی خبر شدن سخت است

همه طی شد اگر به جان بر لب
روبه‌رو شد حسین با زینب

دو خدایِ وفا مقابل هم
دو دل‌آرام آگه از دل هم

چاره‌ی مشکل‌اند و مشکل هم
دو مسیح‌اند یا دو قاتل هم

هردو یک روح در دو جسم پاک
یک نفر با دو جسم و اسم پاک

هردو هستند جان یکدیگر
آشنا بر زبان یکدیگر

شده شرح بیان یکدیگر
اشک‌شان روضه خوان یکدیگر

کس نشد جز خدایشان آگاه
زانچه گفتند با زبانِ نگاه

غروب بود که آهسته دوره‌ات کردند
غروب بود که از هر طرف کمین خوردی

غروب بود که نایی به پیکر تو نماند
غروب بود که از اسب بر زمین خوردی

غروب بود که در پیش چشم اهل حرم
به زیر هجمه‌ی تیغِ سپاه می‌رفتی

یکی عبای تو را، آن یکی رَدای تو را
کشان کِشان به تهِ قتلگاه می‌رفتی

بگو دروغ شنیدیم،آب خوردی حسین
بگو ز فرط عطش هِی نرفته‌ای از حال

بگو سَنان به لب خشک تو لگد نزده
بگو که نیزه به حلق‌ات نرفته در گودال

میان گودیِ گودال گیر کردی حسین
تمام بند به بندِ تن‌اَت گُسست آخر

عصا به‌دست، محاسن‌ سپیدی آمده بود
چنان به صورت تو زد، عصا شکست آخر

هوا ز جورِ مخالف چو قیرگون گردید
تو مانده بودی و شمر و دوازده ضربه

دُرُست لحظه‌ی آخر که مادر تو رسید
تو مانده بودی و شمر و دوازده ضربه

به پیش مادر پهلو‌شکسته‌ی تو حسین
شکسته‌بالِ تو را بی‌حیا زمین کوبید

میان کاکُل تو پنجه را فرو می‌بُرد
وَ چند مرتبه رأس تو را زمین کوبید

چِقَدر وقت گرفت است ذبح تو از شمر
تمام این همه مدت تو دست و پا زده‌ای

به زیر ضربه‌ی خنجر، سَنان به خولی گفت:
شنیده مادر خود را فقط صدا زده‌ای

به جان پیراهن کهنه‌ی تو افتادند
لباس پاره‌ی تو دست این و آن افتاد

تن تو زیر سُم مرکب عَدو له شد
سر بُریده‌ی تو بر سَرِ سِنان افتاد

(پس از تو پای حرامی به خیمه‌ها وا شد)2
نگاه حرمله‌ها بر رباب‌ها افتاد

به دستِ پستِ هزاران حرام‌لُقمه، غروب
ز آیه‌های حریم‌ات نقا‌ب‌ها افتاد

(دست و پا نزن، مادرمونو صدا نزن
کاش یکی بگه که نانجیب از قَفا نزن)2

خواهرت فدات داره بریده میشه رگ‌هات
از تو قتلگاه چرا نمیاد دیگه صدات؟

قلبمو شکست همونی که رو تنت نشست
کهنه خنجرش راه نفس و گلوتو بست

گرگ چکمه‌پوش تن تورو خیلی بد درید
پیش چشم من بدنتو رو زمین کشید

کشتنت حسین، غریب گیر آوردنت حسین
دعوا بود سر انگشتر و پیرهنت حسین

از رو نیزه‌ها دیدی اومدن تو خیمه‌ها
دزدیدن همه گوشواره از گوش دخترا

سایه‌ی حرم داره میسوزه حالا حرم
حُرمِ شعله‌ها افتاده به روی چادرم

حالا که از ما گذشت امّا بدون
تهِ گودال جای مادرت نبود

کاری به طرز بریدن ندارم
خدایی خورجین جای سرت نبود

سر آورد،خنجر آورد،چشم دلش سیر نشد
آخر انگشترو برد چشم دلش سیر نشد
از حرم معجرو برد چشم دلش سیر نشد

چشم دلش سیر نشد دوباره اومد
سوار پیاده رفت و سواره اومد

حوالی غروب میون خیمه‌ی تو
برای غارت گوشواره اومد

انگار اومد بعد قلب من فرو
خنجری که سر تو از پیکرت رو برد

اونی که از تنت سر برید
فکری به حال دل زینبت نکرده بود

(رگاتو می‌بوسم تروخدا دست و پا نزن)2
نذار که ببینه اینقده مادرو صدا نرن

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش