تو عطر بهشت کربلایی در شامی و کعبهی وِلایی ای رأس عمو چراغ راهت کرده زِ فراز نِی نگاهت چشمی بگشا که دلبر آمد برخیز که یار، با سَر آمد ای چشم حسین، روی حق بین خورشید به دامنِ طَبَق بین بر دیدن روی یار امشب روپوش بزن کنار امشب دوران غمت به سَر رسیده گمگشتهات از سفر رسیده تو لاله و باغبانت، این است تو ماهی و آسمانت، این است این است که ظهر روز عاشور با گریه شد از تو کَم کَمَک دور این است که بر تو تاب میداد از اشک دو دیده آب میداد این است که با دلی پُر از درد بر عمه سفارش تو را کرد این است که زیر چوب دیدی قرآن زِ دهان او شنیدی این هستی توست در برش گیر گلبوسه زِ روی اَنوَرَش گیر جان را شرری زِ ناله کردم دل را حرم سه ساله کردم در ماتم او سیه بپوشم پیچیده صدای او به گوشم آن طفل یتیم داغ دیده گوید به سَر زِ تن بریده ای مهر سحر طلوع کرده مَه پیش رخت خضوع کرده قربان دو چشم نیم بازت خاموشی و اشک جانگدازت این اشک دو دیدهات مرا کشت رگهای بریدهات مرا کشت **** تا به من رسید بابا بابا بابا موهامو کشید بابا بابا بابا زَجر بیحیاست بابا بابا بابا پس عمو کجاست بابا بابا بابا حرف بد میزد بابا بابا بابا هی لگد میزد بابا بابا بابا من عزیز بودم بابا بابا بابا کی کنیز بودم بابا بابا بابا **** گِل این مجلسو با روضه سرشتند میدونم گِل مهدیه رو با گریه سرشتند میدونم اسم ما رو نوکر بیبی نوشتند میدونم