‌‌تو‌دلم‌مهر‌مادرونت‌که‌مثل‌بارونم

‌‌تو‌دلم‌مهر‌مادرونت‌که‌مثل‌بارونم

[ مهدی اکبری ]
(تو دلمه مهر مادرونت، که مثل بارونم
با گوشه‌ی چادرت می‌گیری، اشکامو از گونم) 

دست می‌کشی رو سرم که انگار، پسرتم مادر
به این‌همه لطف و مهربونیت، همیشه مدیونم

مادرونه هوامو داری، میونه هیئت
منو می‌بینی توی روضه، به چشم بَچت

(تو مادری، من بچتم
چه خونواده‌ای دارم اینجا
وقتی تو باشی مادرم
پس می‌تونم بگم حیدر بابا) ۲

تو مادری، من بچتم
خواستی که محو لبخندت باشم
کاش مثل بچه سیدا
مادر منم یه فرزندت باشم

یا اُماه...

گم شده بودم تو دنیا بی تو، توی شب ظلمت
وقتی که راهو بلد نبودم، به تو دادم زحمت

آره مثل بچه‌ها گرفتم، چادرتو مادر
با تو راه افتادیم و رسوندیم دم در هیئت

از تو ممنونم این که هستم، به زیر دِینت 
که گذاشتی دست منو تو، دست حسینت

از بچگی، تو روضه‌ها
آخه نگات بهم خیلی خاصه

از بچگی، از اون قدیم
نسل منو حسینت می‌شناسه

از بچگی، با دست تو
کام من عاشق تربت بوده

بابام غلام و مادرم
کارش کنیزیه روضت بوده

الگوی حجب و حیا و فوق همه‌ی باورها
به فدای ساحت تو مادر، همه‌ی مادرها

چادر تو مثل یک پناهه
اره یه جور هدیه است

چادر تو بهترین حجابه
واسه‌ی دخترهاست

اره هر دختری که روی سرش حجابه
این خودش توی این زمونه، یه انقلابه

از بچگی هر دختری، که مادرش به تو باور کرده
به نیت لبخند تو، از توی روضه چادر سر کرده

از بچگی هر دختری، که با نگاه تو قیمت داره
با اقتدا به زینبت، میگه با چادرش قیمت داره

نظرات