تاره چشمام، رمق نداره پام، ببین تک و تنهام هر جای این صحرا پخشه تنت بابا، برات بمیرم آرزوم بود، صدتا علی داشتم، بهش رسیدم زود حالا دارم صدتا علیِ خونآلود، برات بمیرم آه چرا تو دلِ دشمن بینقاب اومدی؟ به التماس افتادم وَلَدی وَلَدی تا قبل از اینی که عمّه بیاد از جا پاشو جوونم نذار که این لشکر بخنده به بابات پاشو جوونم با سر زانو اومدم، بالاسر تو ضجّه زدم جواب لیلا رو چی بدم؟ اگه نبود تو حنجرت لختهخون بازم میگفتی اذون تا قبل از اینی که عمّه بیاد از جا پاشو جوونم نذار که این لشکر بخنده به بابات پاشو جوونم خیمهگاهه که بیتو پُر آهه، زنای جرّاحه بد زدنت اما واسه منو لیلا هنوز عزیزی پیشت هستم غصّه نخور حتی، اگر شدی دَرهم توی عَبا آروم میچینمت کم کم، بههم نریزی آه منِ پیرمرد جسمت رو چهطور ببَرم؟ عصای پیریم بودی، پسرم پسرم بعد از تو از خیمه گهواره میدزدن وای علیاکبر از گوش دخترها گوشواره میدزدن وای علیاکبر فکرش من رو میده عذاب رقیه میره بزم شراب دستاشو میبندن با طناب