تا عمو زود زود برگردد، دختری درست بر دعا شده بود مشک بر دوش خیمههای حسین، زخمی اشک بچهها شده بود روی قولش حساب میکردند مثل از تیر حرم رها شده بود ورق روزگار او برگشت محشری بین کربلا شده بود دست او زیر دست و پا افتاد بین چشمش سه شعبه جا شده بود او زمین خورد لیک با صورت بدنش غرق رد پا شده بود با عمودی که خورد بر سر او سر او روی خاک وا شده بود غارت پیکرش چه آسان بود دستهایش ز تن جدا شده بود همه در خیمه ناامید شدند کمری بین غصه تا شده بود
عالی
عالی