تا باد به موی سرت افتاد، دلم ریخت تا اشک ز چشم ترت افتاد، دلم ریخت امروز میان تو و حُرّ ابن ریاحی تا صحبتی از مادرت افتاد، دلم ریخت تا حرز و دعاهای گرهخورده ز بندِ قنداق علیاصغرت افتاد، دلم ریخت امروز که یک مرتبه در موقع بازی بر روی زمین دخترت افتاد، دلم ریخت دربارهی تنهایی و بی یاوری تو تا زمزمه در لشکرت افتاد، دلم ریخت بیا برگردیم...