بیابان بود و صحرا بود آنجایی که من بودم هزاران خیمه بر پا بود آنجایی که من بودم شمیم یاس یاسین دشت را پر کرده بود اما گلاب اشک زهرا بود آنجایی که من بودم قیام عاشقان راستقامت بود عاشورا قیامت آشکارا بود آنجایی که من بودم تمام سورۀ ایثار و آیات جوانمردی به هفتاد و دو معنا بود آنجایی که من بودم پیام روشن «اَلموت اَحلی مِن عسل» یعنی شهادت هم گوارا بود آنجایی که من بودم چرا آتش بگیرند از عطش گلهای داوودی اگر بین دو دریا بود آنجایی که من بودم کسی از اسب میافتاد پشت نخلها، آری علم در دست سقا بود آنجایی که من بودم صدای بت شکستن در فضا پیچیده بود اما خلیلالله تنها بود آنجایی که من بودم شعاع آفتاب از مشرق گودال سر میزد که ثارالله پیدا بود آنجایی که من بودم عدالت زیر سم اسبها پامال شد، آری ستم در حد اعلا بود آنجایی که من بودم شدم محو نگاه عمهام زینب که در چشمش تمام دشت زیبا بود آنجایی که من بودم چرا آن روز تل زینبیه اوج عزت شد که چشمانداز فردا بود آنجایی که من بودم چه گلهایی که زیر بوتههای خار پرپر شد مگر پاییز گلها بودم آنجایی که من بودم؟ هلال ماه نو وقتی نمایان میشد از محمل فقط یک نیزه بالا بود آنجایی که من بودم ای تشنه لب حسین وای ای بی کفن حسین یکسره در چشم لشکر بودی و من نه چون صاحب خلخال و زیور بودی و من نه فهمیدم آن لحظه که نامحرم تو را میزد از چند صورت مثل مادر بودی و من نه ما هر دو از بازار شامیها گذر کردیم با این تفاوت که تو دختر بودی و من نه زدنم(۳) گفت بابا یادت برام دعا میکردی میگفتی پیر بشی دخترم الهی حالا بیا ببین چقدر خمیدم فقط خدا میدونه چی کشیدم پیر شدم نه فقط پیر زمینگیر شدم نه زمینگیر، از این زندگی سیر شدم عمه جان سر پیراهن تو گریه ما را در آوردند
حاج مهدی شیر مادرت حالت، چقدر جانسوز روضه میخونی