بپا شده توو ، دلم یه جنجال

[ بابک امامی ]
بپا شده توو ، دلم یه جنجال
که شد عزای ، هشتم شوال

میون قلبم ، غمی وسیعه
خودم توو روضه ، دل توو بقیعه

نه حرم نه خدم / نه یه صحن و رواق
نه مناره نه حوض / نه‌ یه‌ شمع و چراغ

ساخته میشه یه روز - مزار بی‌نشون
گلدسته‌شو بغل - میگیره آسمون

وای از غم و غربت 4

خاکش غریب و ، هواش غباری
از اشک زهرا ، شد آینه کاری

گنبد زیباش ، هفت آسمونه
چهار مزارش ، آروم جونه

روضه ممنوعه و / گریه‌ هم بی صدا
بمیرم میشینن / روی خاک زائرا

با صاحب‌ الزمان - بنامیشه حرم
نذر بقیع میشه - طلای مادرم

وای از غم و غربت 4

بهار عمر ، شیعه خزون شد
از وقتی زهرا ، قدش کمون شد

چهل تا نامرد ، درو شکستن
دستای شیر ، خدا رو بستن

توو همین مدینه / زخم ما خورد نمک
مادر جوونی / توو کوچه‌ خورد کتک

پرستوی علی - توی آتیش‌ و دود
بین دیوار و در - شد صورتش کبود

وای از غم و غربت 4

منبع:موسسه ادبیات آیینی بی‌پلاک

نظرات