بوی بهشت می دهی ای زن تو كیستی؟

بوی بهشت می دهی ای زن تو كیستی؟

[ سیدمهدی میرداماد ]
بوی بهشت می دهی ای زن تو كیستی؟ 
من سال هاست خواب زنی را ... تو نیستی؟ 

آن زن درست مثل تو لبخند می زدو 
باخنده زخم های مرا بند می زدو 

آرام سر به سجده ی این خاك می گذاشت 
شاید از آنچه قسمت او شد خبر نداشت 

می خواست سال ها بنشیند برابرش 
هم خواهر حسین شود، هم برادرش 

احساس می كنم كه تویی خواب هرشبم 
قدری بایست! مقصدت این جاست زینبم 

آنجا كه گفته اند پر است از بلا، منم 
آری درست آمده ای ، كربلا منم 

ای كه فدای تو همه چیزم خوش آمدی 
زینب به خاك حادثه خیزم خوش آمدی 

هرجا غم تو را ببرم شعله می كشد 
حتی فرات چشم ترم شعله می كشد 

گرمای من به خاطر ذات كویر نیست 
این داغ توست بر جگرم شعله می كشد 

اینجا جدال حنجره و تیغ و خنجر است 
اینجا جدال بین ..... نگوییم بهتر است 

شرمنده در اسارت مشتی زمینی ام 
بانوی من مگر كه تو زیبا ببینی ام

نظرات