به میدان عجب صحنه‌ای

به میدان عجب صحنه‌ای

[ روح الله بهمنی ]
به میدان عجب صحنه‌ای نمایان شده در نظر
به دست عمو شد سوار، قمر روی دستِ قمر

(بی‌سپر بی‌زره بی‌کفن، می‌رود قاسمِ بنِ الحسن)۴

از تبار حیدرِ کرّار آمده
می‌شود مَصاف او تکرارِ جَمَل

می‌رود به شوق دیدار مجتبی
خالق عبارت اَحلی مِن عسل
(اَحلی مِن عسل)۴

(بی‌سپر بی‌زره بی‌کفن، می‌رود قاسمِ بنِ الحسن)۴

مو به مو چون پدر کاملا
می‌رود قاسمِ بنِ الحسن

تا که قاسم بر سرش بست عمامه را
بسته شد راهِ نفس‌های دشمنان

قمر آمد میان میدان جنگ
یا زمین آمده انگاری آسمان

کرده رَختِ شهادت به تن
می‌رود قاسمِ بنِ الحسن

(بی‌سپر بی‌زره بی‌کفن، می‌رود قاسمِ بنِ الحسن)۴

نظرات