به غم عشق مبتلا شدم

به غم عشق مبتلا شدم

[ امین شادکام ]
به غم عشق مبتلا شدم
از غم عافیت رها شدم

سال‌ها سنگ عاقلین خوردم
تا که از عاشقی جدا شدم

ذره بودم به روی خاک ولی
با نگاه شما طلا شدم

بی نیاز از تمام خَلق شدم
در این خانه تا گدا شدم

بارها بین راهِ قم، مشهد
قبل معصومه و رضا شدم

گر کسی پیش پایتان خم شد
گر گدا بود شاه عالَم شد

*****
سایه‌ی چادر تو بر سر ماست
حرم تو بهشت دیگر ماست

بوی سیب حوالی حرمت
علت مستیِ مکرر ماست

دست ما را بگیر بی‌بی جان
که رضایت امید آخر ماست

*****
بغض راه گلوم را سد کرد
دلِ تنگم هوای مشهد کرد 

آمدم بین این همه فریاد
رو به روی ضریحی از فولاد
 
السلامُ علیکَ یا سلطان
من فقیرم فقیرِ مادرزاد

رو سیاهم ولی به خود گفتم
رئوف است هرچه بادا باد

تو که با دشمنان نظر داری
دوستان را کجا بری از یاد

دست خالی ردم نکن آقا
قسمت می‌دهم به جان جواد

در حرم روزیم فراوان شد
دردهایم نگفته درمان شد

بس که پابوس عشق آمدم
وطن دومم خراسان شد

ذره‌ای آب که نوشیدم
لبم آتش گرفت سوزان شد

یادم آمد حدیث یابنَ شبیب
باز حرفِ امیرِ عطشان شد

*****

پیرهن پاره گرفتی بغلت یعنی چه
ای جگرپاره به فکر تن عریانش باش 

جان زهرا نزن انقدر به لب‌‌های......... 
اخر عمر به فکر تن و لب و دندانش باش

*****

نزدیک سه ساعت، افتادی تو گودال
انقدر نیزه تو خوردی، که رفتی از حال

نظرات