به حشر روزی حبات به پاست در قلبش هر آنکه خیمهی این روضه را به پا دارد حسین زندگی من، حسین یار دلم کجا بدون تو این زندگی بها دارد بگو به مادرت این سینهزن، زمین خورده بگو حساب مرا از همه سوا دارد بگونهام نم اشکی چکید و این گریه هر آنچه سِر نهان است، بر ملا دارد هزار بار بمیرم به شوق دیدارت دوباره زنده شوم از نو، باز جا دارد اگرچه میل دل نوکران زیارت توست دلم تمایل و دیدار مجتبی دارد به جز حرارت جاوید ماتمت هر غم زمان دارد و تاریخ انقضا دارد بهای گریه برایت ز بس گرانقدر است حبیب آرزوی گریه بر تو را دارد عجیب نیست شب جمعه، دل پریشانم کنار قتلگهت مادرت نوا دارد هزار و نهصد و پنجاه ضربه یعنی چه نظاره بر بدنت بنت مرتضی دارد تنت به روی زمین مانده، دیدنش سخت است سر به نیزه خودش روضهی جدا دارد کفن نشد بدنت، فاطمه دلش خون شد فقط برای تو این کوفه بوریا دارد حسین آقای عالم... یا اباعبدالله... شتابان میروم تا مرد رزم کربلا باشم تداعی میکنم صفین را، تا مجتبی باشم من از اولاد طاهایم، دلیلم سبت زهرایم که باید افتخار جمع آل مرتضی باشم منم شاگرد ممتاز عمو عباس، عبدالله منم ابن الحسن عبدالحسین، عبد خدا باشم ز بچه شیرهای لشکر ال بنیهاشم حریف یک سپاه کوفه، با قالو بلی باشم به عهد خویش پابندم، کنون سربند میبندم به رمز یا علی یا فاطمه یا مصطفی باشم به لشکر میزنم با دست خالی، با دلی پرخون نمیخواهم که هرگز شاهد وجه الثری باشم