بنَبیٍّ عَرَبیٍّ وَ رَسولٍ مَدَنی لذتی نیست گواراتر از این سینهزنی خواستم گریه کنم چون زن کودکمرده آمد از حنجرهام صوت گلوگیر زنی آن قدر بر لب و دندان خودم خواهم زد تا به خصم تو دهم پاسخ دندان شکنی تن عریان تو ماندهست سه روزی بر خاک کاشکی لال شوم چون که نماندهست تنی جای دارد ز غم سینهی بشکستهی تو آنچنان سینه زنم تا که نماند بدنی خواهرت بعد تو جز تهمت و جز بی ادبی نشنیدهست در این ره سخنی از دهنی زیر تمثال تو ای کاش مرا دفن کنند کاش بر جسم من آن روز نباشد کفنی بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا تشنهی آب فراتم ای اجل مهلت بده تا بگیرم در بغل قبر شهید کربلا