بقیع بقعه ندارد ولی بقا دارد
3916
25
- ذاکر: مهدی رسولی
- سبک: شعر روضه
- موضوع: بقیع و مدینه
- مناسبت: هیئت هفتگی
- سال: 1403
بقیع بقعه ندارد ولی بقا دارد
ضریح و صحن ندارد ولی صفا دارد
برای گنبد و گلدسته که نیامدهاست
گدا به خانهی ارباب التجا دارد
کنارِ صحن و سرای پیمبر اکرم
خرابه بودن آن آستان چرا دارد
به احترام امامان شیعه در آنجا
اگر مدینه بسازیم باز جا دارد
جبین بسای به خاکِ درش که این درگاه
به قدر چشم همه خلق توتیا دارد
ای اهل دل را جنة الاعلا مدینه
باز آمدم آغوش بگشا ای مدینه
غبار خاکِ تو بر درد ما دواست بقیع
خرابههای تو باغِ بهشت ماست بقبع
با آن چهار امامی که در بغل داری
برای ما حرمت عین کربلاست بقیع
(بُعد منزل نَبوَد در سفرِ روحانی)
آغوش بگشا که از رضا باشد سلامم
بر تربتِ گُمگشتهی زهرا مدینه
آغوش بگشا تا پرِ پرواز گیرم
گردم به دورِ قُبّةالخضرا مدینه
آغوش بگشا تا کنم با چشم گریان
گُمگشتهی سادات را پیدا مدینه
آغوش بگشا تا به دیوار بقیعت
صورت گذارم با تنِ تنها مدینه
آغوش بگشا تا بسوزم در بقیعت
چون شمع سوزان در دلِ شبها مدینه
آغوش بگشا تا کنار چهار قبرت
از اشک گردد دیدهام دریا مدینه
آغوش بگشا تا بگریم در دل شب
مثل علی در دامن صحرا مدینه
آغوش بگشا و بگو از خانهی وحی
دود از چه رو شد بر فلک بالا مدینه
(آغوش بگشا و بگو حامیِ حیدر)۲
افتاد پشت در چرا از پا مدینه
آغوش بگشا تا کنم تشیعِ مادر
با شیرِ حق تابوت زهرا را مدینه
مادرم دلشکسته میخوابید
میشد از درد خسته میخوابید
با سرِ نیمه بسته میخوابید
اکثراً هم نشسته میخوابید
(شبی در خواب بودی آمدم بازوی تو دیدم)۲
(مبادا اینکه بیدارت کنم، آهسته بوسیدم)۲
امان ایدل...
بسوز ایدل...
بنال ایدل...
(دوباره شب شد و سردرد دارد)۲
(بمیرم باز مادر درد دارد)۲
پس از فصلی پر از غم، یک سخن گفت
آی عزیزوم، زخم بستر درد دارد
آخ حسن تب دارد و در خواب گوید
آی نزن سیلی ستمگر درد دارد
آی مدینه...
غم عشقت بیابون پرورم کرد
به ما گفتی صبوری کن صبوری
آی صبوری طُرفه خاکی بر سرُم کرد
اگر کشتند چرا آبت ندادند
اگر کشتند چرا خاکت نکردند
کفن بر جسم صد چاکت نکردند
کفنی داشت ز خون و کفنی داشت ز خاک
(تا نگویند حسینابن علی بی کفن است)۲
ضریح و صحن ندارد ولی صفا دارد
برای گنبد و گلدسته که نیامدهاست
گدا به خانهی ارباب التجا دارد
کنارِ صحن و سرای پیمبر اکرم
خرابه بودن آن آستان چرا دارد
به احترام امامان شیعه در آنجا
اگر مدینه بسازیم باز جا دارد
جبین بسای به خاکِ درش که این درگاه
به قدر چشم همه خلق توتیا دارد
ای اهل دل را جنة الاعلا مدینه
باز آمدم آغوش بگشا ای مدینه
غبار خاکِ تو بر درد ما دواست بقیع
خرابههای تو باغِ بهشت ماست بقبع
با آن چهار امامی که در بغل داری
برای ما حرمت عین کربلاست بقیع
(بُعد منزل نَبوَد در سفرِ روحانی)
آغوش بگشا که از رضا باشد سلامم
بر تربتِ گُمگشتهی زهرا مدینه
آغوش بگشا تا پرِ پرواز گیرم
گردم به دورِ قُبّةالخضرا مدینه
آغوش بگشا تا کنم با چشم گریان
گُمگشتهی سادات را پیدا مدینه
آغوش بگشا تا به دیوار بقیعت
صورت گذارم با تنِ تنها مدینه
آغوش بگشا تا بسوزم در بقیعت
چون شمع سوزان در دلِ شبها مدینه
آغوش بگشا تا کنار چهار قبرت
از اشک گردد دیدهام دریا مدینه
آغوش بگشا تا بگریم در دل شب
مثل علی در دامن صحرا مدینه
آغوش بگشا و بگو از خانهی وحی
دود از چه رو شد بر فلک بالا مدینه
(آغوش بگشا و بگو حامیِ حیدر)۲
افتاد پشت در چرا از پا مدینه
آغوش بگشا تا کنم تشیعِ مادر
با شیرِ حق تابوت زهرا را مدینه
مادرم دلشکسته میخوابید
میشد از درد خسته میخوابید
با سرِ نیمه بسته میخوابید
اکثراً هم نشسته میخوابید
(شبی در خواب بودی آمدم بازوی تو دیدم)۲
(مبادا اینکه بیدارت کنم، آهسته بوسیدم)۲
امان ایدل...
بسوز ایدل...
بنال ایدل...
(دوباره شب شد و سردرد دارد)۲
(بمیرم باز مادر درد دارد)۲
پس از فصلی پر از غم، یک سخن گفت
آی عزیزوم، زخم بستر درد دارد
آخ حسن تب دارد و در خواب گوید
آی نزن سیلی ستمگر درد دارد
آی مدینه...
غم عشقت بیابون پرورم کرد
به ما گفتی صبوری کن صبوری
آی صبوری طُرفه خاکی بر سرُم کرد
اگر کشتند چرا آبت ندادند
اگر کشتند چرا خاکت نکردند
کفن بر جسم صد چاکت نکردند
کفنی داشت ز خون و کفنی داشت ز خاک
(تا نگویند حسینابن علی بی کفن است)۲
نظرات
نظری وجود ندارد !