تنگ غروبه آرزومه بغض عجیبی تو گلومه گودالی از غم. رو به رومه ای وای برای تشییع جنازه اومدن ای وای اسباشون با نعل تازه اومدن ای وای بدن بیسر و زخمی توی راه یکی شد با خاک گرم قتلگاه ای وای ای وای حسین حسین حسین بلند شو ای سردارِ بیسر ببین که خیمهها سراسر سوخته شبیه دل خواهر سوختن همهی ملائکه برای تو سوختن لابهلایِ خیمه بچههای تو سوختن ای وای سوخته بس که داد زدم حسین صدای من سوخته موی دخترت رقیه وای من سوخته ای وای حسین حسین حسین دلِ شکستم مُضطرت شد نیزه نصیبِ حنجرت شد اسیری قسمت خواهرت شد رفتی، ولی باخودت نبردی خواهرو رفتی ندیدی پارگیهای مَعجرو رفتی ای وای رفتی، شدم آوارهی این دشت بلا رفتی، شدی همدم و انیس نیزهها رفتی ای وای حسین حسین حسین امون از تلخی تقدیر میبَرنم به زور زنجیر میمونی زیر نیزه و تیر ای وای پاشو خواهرت رو بیچاره نکن ای وای سر پیری منو آواره نکن ای وای غُل و زنجیر وصلهی پای منه ای وای مگه مجلس شراب جای منه