بزنيد آب و جارو،كه اومده دلدارم از راه مثل عصراي جمعه،گريه ميكنم نا خودآگاه يه طاق نصرت بزنيد، كه دلبر از راه اومده تو كوچهها جار بزنيد، بقيه الله اومده ميكشه، من و تيغ ابروهاش ميكشه، من و ناز اون نيگاش ميكشه، من و خال رو لباش به اميدي نشستم، يه گوشه ميخونه امشب به خدا قانع هستم، به يه ته پيمونه امشب دلم يه كربلا ميخواد، خوب از دلم خبر داري چشمام و ميبيني آقا، اگه پاهات و برداري ميگيرم،بهونه كربلا من شدم، ديوونه كربلا بر دلم، نشونه كربلا منبع:موسسه ادبیات آیینی بیپلاک