برو آرام کن اهل حرم را به من بسپار نعش اکبرم را مشو راضی که قبل دست دشمن خودم بردارم از خون اصغرم را * * * * تو دهانت پسرم پُر شده از لختهی خون تشت از عمّه طلب کن که بریزی لختهی خون چوبی به لبت نشسته دیدم دندان تو را شکسته دیدم