جهانبخش کردی زاده

گفت برخیز ز جا

3603
94
گفت برخیز ز جا ای مَهِ رخشنده‌ی مادر
قد شمشاد علم کن و بکش تیغِ دو پیکر

خویشتن زن به صف معرکه چون حیدرِ صفدر
همچو طومار بپیچان تو ز هم لشکر کافر

همچو بُن عَمِّ نبی شیر خدا ساقی کوثر
به دو انگشت بیفکن در از قلعه‌ی خیبر

اذان میدان ز پدر خواست در آن دم علی اکبر
نوگل باغ بتول آن که بُوَد شبه پیمبر

تا شود عازم میدان عدو همچو غضنفر
گیسوان کرد پریشان ز غمش مادر مُضطر

گفت ای تازه جوان سروِ روان نوگل لیلا
ترک میدان بنما رحم نما بر دل لیلا

می‌شود زار و پریشان ز فراقت دل لیلا
حسرت عیش تو در گور برم تا صف محشر

شرمسارم که چرا حجله‌ی عیش تو نبستم
شب دامادی به پهلوی تو یک دم ننشستم

حال از ظلم و ستم در غم مرگ تو نشستم
سوی گردان می‌روی یوسف کنعانی مادر

گفت اکبر که اَیا مادر غمدیده‌ی زارم
دشت پر دشمن و بی کس بود این باب کبارم

خود ده انصاف که این زندگی آید به چه کارم؟
بایدم ساخت فدا در رهِ او من سر و پیکر

روبرو گشت به کفار چو آن ثانیِ حیدر
گفت فرزند حسین باشم و نامم علی اکبر

بکنم رزم نمایان بریزم ز شما سر
که شود باز عیان معرکه‌ی خندق و خیبر

از کمین‌گاه برون آمده آن منقذ کافر
چه بگویم که ز غم سوخت دل عمه و خواهر؟

بارالها به حق پهلوی مجروح بتول
این عزاداری ما جمله بفرمای قبول

قطع و نابود نما مدعیِ آل رسول
کاین حسودان ز همه خلق فراوان آمد

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش