گفت برخیز ز جا
23805
145
- ذاکر: جهانبخش کردی زاده
- سبک: واحد
- موضوع: حضرت علی اکبر (ع)
- مناسبت: شب هشتم محرم
- سال:
گفت برخیز ز جا ای مَهِ رخشندهی مادر
قد شمشاد علم کن و بکش تیغِ دو پیکر
خویشتن زن به صف معرکه چون حیدرِ صفدر
همچو طومار بپیچان تو ز هم لشکر کافر
همچو بُن عَمِّ نبی شیر خدا ساقی کوثر
به دو انگشت بیفکن در از قلعهی خیبر
اذان میدان ز پدر خواست در آن دم علی اکبر
نوگل باغ بتول آن که بُوَد شبه پیمبر
تا شود عازم میدان عدو همچو غضنفر
گیسوان کرد پریشان ز غمش مادر مُضطر
گفت ای تازه جوان سروِ روان نوگل لیلا
ترک میدان بنما رحم نما بر دل لیلا
میشود زار و پریشان ز فراقت دل لیلا
حسرت عیش تو در گور برم تا صف محشر
شرمسارم که چرا حجلهی عیش تو نبستم
شب دامادی به پهلوی تو یک دم ننشستم
حال از ظلم و ستم در غم مرگ تو نشستم
سوی گردان میروی یوسف کنعانی مادر
گفت اکبر که اَیا مادر غمدیدهی زارم
دشت پر دشمن و بی کس بود این باب کبارم
خود ده انصاف که این زندگی آید به چه کارم؟
بایدم ساخت فدا در رهِ او من سر و پیکر
روبرو گشت به کفار چو آن ثانیِ حیدر
گفت فرزند حسین باشم و نامم علی اکبر
بکنم رزم نمایان بریزم ز شما سر
که شود باز عیان معرکهی خندق و خیبر
از کمینگاه برون آمده آن منقذ کافر
چه بگویم که ز غم سوخت دل عمه و خواهر؟
بارالها به حق پهلوی مجروح بتول
این عزاداری ما جمله بفرمای قبول
قطع و نابود نما مدعیِ آل رسول
کاین حسودان ز همه خلق فراوان آمد
قد شمشاد علم کن و بکش تیغِ دو پیکر
خویشتن زن به صف معرکه چون حیدرِ صفدر
همچو طومار بپیچان تو ز هم لشکر کافر
همچو بُن عَمِّ نبی شیر خدا ساقی کوثر
به دو انگشت بیفکن در از قلعهی خیبر
اذان میدان ز پدر خواست در آن دم علی اکبر
نوگل باغ بتول آن که بُوَد شبه پیمبر
تا شود عازم میدان عدو همچو غضنفر
گیسوان کرد پریشان ز غمش مادر مُضطر
گفت ای تازه جوان سروِ روان نوگل لیلا
ترک میدان بنما رحم نما بر دل لیلا
میشود زار و پریشان ز فراقت دل لیلا
حسرت عیش تو در گور برم تا صف محشر
شرمسارم که چرا حجلهی عیش تو نبستم
شب دامادی به پهلوی تو یک دم ننشستم
حال از ظلم و ستم در غم مرگ تو نشستم
سوی گردان میروی یوسف کنعانی مادر
گفت اکبر که اَیا مادر غمدیدهی زارم
دشت پر دشمن و بی کس بود این باب کبارم
خود ده انصاف که این زندگی آید به چه کارم؟
بایدم ساخت فدا در رهِ او من سر و پیکر
روبرو گشت به کفار چو آن ثانیِ حیدر
گفت فرزند حسین باشم و نامم علی اکبر
بکنم رزم نمایان بریزم ز شما سر
که شود باز عیان معرکهی خندق و خیبر
از کمینگاه برون آمده آن منقذ کافر
چه بگویم که ز غم سوخت دل عمه و خواهر؟
بارالها به حق پهلوی مجروح بتول
این عزاداری ما جمله بفرمای قبول
قطع و نابود نما مدعیِ آل رسول
کاین حسودان ز همه خلق فراوان آمد
نظرات
نظری وجود ندارد !