امیر برومند

بدون وقفه مادر و صدا می‌زد

1975
8
بدون وقفه مادر رو صدا میزد
ته گودال حسین تا دست و پا میزد
نه تنها خنجر و شمشیر و سر نیزه
یه پیرمرد میومد با عصا میزد

ته گودال شده بی‌حال
سر پیراهنش شده جنجال

شده بی سر، شده مظطر
برید انگشتو واسه انگشتر

کار از کار گذشت
از روی پیکر تو یه لشکر انگار گذشت
کار از کار گذشت
شمر با هلهله و خنجر خون بار گذشت
کار از کار گذشت

تنگ غروبه
باز خواهری بالای گوداله

یه عده با عصا، یه عده بی حیا
یه عده نیزه دار دارن میان تو قتلگاه
پاشو برادرم، غریبه مادرم
نخواه که از تو قتلگاه بدون تو برم

من اومد شاید که شمر ازم حیا کنه
من اومدم شاید تَن تو رو رها کنه
با خنجرش داره میاد سراغ حَنجَرِت
چیکار کنم اگه سر تو رو جدا کنه

تو رو که میزنه، خودم رو میزنم
تو قتلگاه من از تو دل نمی‌کَنم

و الشِمرُ جالِسٌ نفس مادرش گرفت
خورشید تیره گشت و دوباره هوا گرفت

والشِمرُ جالِسٌ همه جا زیر و رو شده
خنجر به روی حنجر آقای ما گرفت

تو رو که میزنه، خودم رو میزنم
تو قتلگاه من از تو دل نمی‌کَنم

کار از کار گذشت
مادرت از وسط معرکه انگار گذشت
وقت غارت رسید
از سر پیروهنت یکی به اجبار گذشت
کار از کار گذشت

قاتل با چکمه بهت رسید
خنجرو روی گلو کشید
موهاتو توی مشت گرفت
هی ضربه زد تا سر رو برید

به روی تن شده خواهر پریشونت
بمیرم من شده گودال پر از خونِت
یکی نیزه زده آقا به حلقومت
یکی با سنگ زده آقا به دندونت

تک و تنها شدی آقا
سرت روی نیزه تنت اما
توی صحرا، روی خاکا
تو رو خاکت کردن دهاتی‌ها

*اگر کشتن چرا آبت ندادند*

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش