با پا زدنت

با پا زدنت

[ حسین ستوده ]
با پا زدنت
بعضی ها وضو گرفتن، بی‌محابا زدنت
گیر آوردنت غریب و مثل زهرا زدنت
سی‌هزار نفر تو رو با بغض مولا زدنت

دیدم که روی سینه‌ت دویدن، دویدن
دیدم که موی سرت رو کِشیدن، کِشیدن
دیدم که با یه خنجر که کُنده نمی‌شه ببُرّی
رگ‌هاتو می‌بریدن، بریدن، بریدن

ای وای، ای وای حسین جان ... 

ریختن رُو سرت
یه جوری نیزه زدن که زد بیرون از کمرت
با لگد زدن رُو صورتت کنارِ مادرت
توی قتلگاه دیدم که دست به دست می‌شه سرت

دیدم که روی سینه‌ت دویدن، دویدن
دیدم که موی سرت رو کِشیدن، کِشیدن
دیدم که با یه خنجر که کُنده نمی‌شه ببُرّی
رگ‌هاتو می‌بریدن، بریدن، بریدن

ای وای، ای وای حسین جان ... 

غوغا شده بود
سرِ بردن لباس‌های تو دعوا شده بود
استخونت از میونِ سینه پیدا شده بود
حرمله مزاحمِ خیمه‌ی زن‌ها شده بود

بیشتر زدنت
گفتی که بابام علیِ امّا بدتر زدنت
تا دیدن داره می‌بینه، پیشِ خواهر زدنت
آخ دلم می‌سوزه با اللهُ اکبر زدنت

از خیمه پا برهنه دویدم، دویدم
از سینه‌ت چندتا نیزه کِشیدم، کِشیدم
وقتی دیدم که داره سرت رو می‌بُرّه، می‌بُرّه 
من از تو دل بریدم، بریدم

پست‌ها زدنت
پاهاشون جای خودش دیدم که دستا زدنت
پا می‌کوبیدن کنار تو و مست‌ها زدنت
من دیدم که ظاهراً خداپرست‌ها زدنت

تن با سایه‌ت یکی شد، حسینم، حسینم
خاک و صورت یکی شد، حسینم، حسینم

هم‌دستی سنان با یه لشکر چی‌ها کرد، واویلا
پشت و سینه‌ت یکی شد، حسینم، حسینم
* * * *
والّا وقاحت داره
خیمه نرید، برادرم رُو خیمه غیرت داره
والّا وقاحت داره
زنده‌ست هنوز، ببینید انگشتش و حرکت داره

زیر و رُو شدی، پشت و رُو شدی 
چجوری با خواهرت رُو به‌رُو شدی؟

نظرات