با نوای کاروان
12329
163
- ذاکر: حاج صادق آهنگران
- سبک: زمزمه
- موضوع: شهدا و دفاع مقدس
- سال: 1363
با نوای کاروان، بار بندید همرهان
این قافله عزم، کرب و بلا دارد...
الرحیل ای خفتگان، همسفر با عاشقان
سوی حسین رفتن، لطف و صفا دارد
پست و بالا بیشمار، هست در این رهگذر
وادی صحرای عشق، نیست خالی از خطر
یا ز جان باید گذشت، یا بباید داد سر
چون کربلا دیدن، بس ماجرا دارد
بانگ هل من ناصر از، پیشتاز آید به گوش
پیروانش جان به کف، محو این صوت و سروش
قلبها اندر تپش، سینهها اندر خروش
خوش دلنشین آهنگ، آن دلربا دارد
خیمهگاهی در یمین، پایگاهی در یسار
پاکبازان پر شتاب، سوی جانان رهسپار
از ورای ماسهها، بارگاهی آشکار
دیدار جانانه، رنج و بلا دارد
سرزمینی با صفا، جبههای پر شور و حال
رهروانی تیز چنگ، رو به معراج کمال
چون دو سردار شهید، جانب قرب و وصال
الحق عجب حالی، این جبههها دارد
شیرمردانی دلیر، روی مرکبها سوار
نوجوانانی ز پی، همچو باران بهار
بهر شرکت در نبرد، اشک ریزان زار زار
این منظره رُجحان، بر عقل ما دارد
نوبهار آمد پدید، فجر صادق بردمید
میزند بیدار باش، هر زمان خون شهید
تا به کی خواب گران، گاه بیداری رسید
جِیش خدا در دل، عشق خدا دارد
از عروج لالهها، حور و صحرا گلشن است
وز فروغ کبریا، جبهیه حق روشن است
از قوای کربلا، در تزلزل دشمن است
جِیش خمینی بر، حق اتکا دارد
هر که در راه خدا، جان و سر ایثار کرد
از همه هستی گذشت، رو سوی پیکار کرد
در مسیر کربلا، چهره را خونبار کرد
اجر عظیمی در، نزد خدا دارد
لشکر قرآن و دین، همچو کوهی استوار
بر شهیدانش کنند، در دو عالم افتخار
نصر حق معلمی، آشکار هست غم مدار
تا کشتی اسلام، این ناخدا دارد
این قافله عزم، کرب و بلا دارد...
الرحیل ای خفتگان، همسفر با عاشقان
سوی حسین رفتن، لطف و صفا دارد
پست و بالا بیشمار، هست در این رهگذر
وادی صحرای عشق، نیست خالی از خطر
یا ز جان باید گذشت، یا بباید داد سر
چون کربلا دیدن، بس ماجرا دارد
بانگ هل من ناصر از، پیشتاز آید به گوش
پیروانش جان به کف، محو این صوت و سروش
قلبها اندر تپش، سینهها اندر خروش
خوش دلنشین آهنگ، آن دلربا دارد
خیمهگاهی در یمین، پایگاهی در یسار
پاکبازان پر شتاب، سوی جانان رهسپار
از ورای ماسهها، بارگاهی آشکار
دیدار جانانه، رنج و بلا دارد
سرزمینی با صفا، جبههای پر شور و حال
رهروانی تیز چنگ، رو به معراج کمال
چون دو سردار شهید، جانب قرب و وصال
الحق عجب حالی، این جبههها دارد
شیرمردانی دلیر، روی مرکبها سوار
نوجوانانی ز پی، همچو باران بهار
بهر شرکت در نبرد، اشک ریزان زار زار
این منظره رُجحان، بر عقل ما دارد
نوبهار آمد پدید، فجر صادق بردمید
میزند بیدار باش، هر زمان خون شهید
تا به کی خواب گران، گاه بیداری رسید
جِیش خدا در دل، عشق خدا دارد
از عروج لالهها، حور و صحرا گلشن است
وز فروغ کبریا، جبهیه حق روشن است
از قوای کربلا، در تزلزل دشمن است
جِیش خمینی بر، حق اتکا دارد
هر که در راه خدا، جان و سر ایثار کرد
از همه هستی گذشت، رو سوی پیکار کرد
در مسیر کربلا، چهره را خونبار کرد
اجر عظیمی در، نزد خدا دارد
لشکر قرآن و دین، همچو کوهی استوار
بر شهیدانش کنند، در دو عالم افتخار
نصر حق معلمی، آشکار هست غم مدار
تا کشتی اسلام، این ناخدا دارد
نظرات
نظری وجود ندارد !