با دست بسته بین سلسله
تبلیغات

با دست بسته بین سلسله

[ حاج محمدرضا بذری ]
با دست بسته بین سلسله
با پای زخم و پُر ز آبله
سخته دویدن پشت قافله

به زجر بگید کنار بیاد با راه رفتنم
صدای پاشو می‌شناسن زخمای تنم
بگو جلوی بچّه‌ها این‌قدر نزنم

آه عمّه داد سرم می‌کشه
آه عمّه خیلی بد می‌زنه 
آه دستش وقتی خسته می‌شه
آه عمّه با لگد می‌زنه

آه عمّه...

*****

رفت زجر و جاشو ساربون گرفت
دستاش توی شام تازه جون گرفت
جوری زده‌ش چشمامو خون گرفت

کشون کشون منو کشوند تا بازار شام
با گریه داد زدم موهامو ول کن، میام
بزن منو ولی نه پیش چشم بابام

آه عمّه سنگینه دستشون
آه عمّه تار می‌بینه چشام
آه محکم رُو لبم می‌زنه
تا می‌گم من بابامو می‌خوام

آه عمّه...

نظرات