با تیغ اشک بر همه میتازم ای پدر من با غم تو هیچ نمی سازم ای پدر این مدتی که مانده به پایان عمر من باید به گریه بر تو بپردازم ای پدر صد بار خورده ام به زمین بین این مسیر تا پرچم غم تو بر افرازم ای پدر رفتی به روی نیزه و سر خم نکرده ای در روز حشر هم به تو می نازم ای پدر روزی که زنده می کند اسلام را غمم ایمان می آورند به اعجازم ای پدر هر بار خواست جان بپرد از حصار تن سنگی زدند بر پر پروازم ای پدر از اسب خورده ای به زمین حق بده که من خود را ز روی ناقه بیندازم ای پدر . اینگونه که بریده سرت را نمیشود بر گردن تو دست بیاندازم ای پدر بابا کل حرم و آتیش سوزوند چادر خواهرمو آتیش سوزوند اگه شونه نمیشه موی سرم معجر رو سرمو آتیش سوزوند گل سر دیگه برا موهام نخر دیگه خلخال واسه پاهام نخر لاله گوشم ببین زخمی شده گوشواره بابا دیگه برام نخر من که بودم روز آهوی حرم نمیتونم دیگه حتی راه برم همش از قافله ها جا میمونم تازیونه می رسه تا ببرم بابایی بال و پرم درد میکنه زخمای چشم ترم درد میکنه از شبی که افتادم از رو ناقه هنوزم بابا سرم درد می کنه مثل شمعی پیکر من آب شده صورتم با زخم سیلی قاب شده مثل مادرت که بی هوا زدن بی هوا زدن تو این جا باب شده شبی که گم شده بودم زجر اومد عمو جون نشنوه بابا بد می زد قد به من به چکمه هاش نمی رسید بی هوا به پهلو هام لگد می زد روی دامن رباب میزدنم وسط بزم شراب میزدنم کسی دختر و تو خواب نمیزنه من و حتی توی خواب میزدنم توی این خرابه بندم نکنید پریشون موی کمندم نکنید به خدا خیلی سرم درد میکنه دیگه با موهام بلندم نکنید