با همین بیچارگی و چشمِ تَر میشود درمانده اینجا معتبر گرچه من رسوا شدم، ردّم نکن شب که شد، محتاج میکوبد به در بین مهمانی مرا جا دادهای گرچه بودم از همه جا بیخبر دورهایم را زدم بعد آمدم باز تحویلم گرفتی بیشتر من دلم امشب به آقایم خوش است میخرد او نوکرش را با ضرر آرزو دارم در ایوان حسن روضهی مادر بخوانم یک سحر جان زهرا که میان شعله بود بندهات را رد کن از بین شَرَر