باز پیوند دل و صبر گسستم با اشک باز پیمانهی پندار شکستم با اشک باز در پردهی اخلاص نشستم با اشک باز در خانهی دل پنجره بستم با اشک دوختم چشم از این پنجره، من بر کرمش چنگ انداخته بر پنجرههای حرمش حرم اوست که از عرش عُلا خوبتر است قبلهی جان و دل مردم صاحبنظر است به ضریحش نگران چشم امید بشر است از چراغش همه دم نور خدا جلوهگر است ما همه پُر زِ سوال و حرمش مسئول است زیر آن بقعهی مرفوع، دعا مقبول است امشب از چیست که عالم به سرود آمدهاند؟ قدسیان صف به صف از عرش فرود آمدهاند؟ در برِ ختم رسولان به درود آمدهاند عشق و عقل و ادب آنجا به سجود آمدهاند تا بگویند به او مژدهی میلاد حسین که شود تازه دلش هر نفس از یاد حسین دل به شوق آمده و بسکه تپیدن دارد به حریم علوی میل پریدن دارد که جمال پسر فاطمه دیدن دارد نغمهی کودکِ نوزاد شنیدن دارد که بَرَد سجده و تسبیح و دعا میخواند پسر شیر خدا، حمدِ خدا میخواند قبل از این روز، یکی روز، نبیِّ محمود رفت در خانهی زهرا و چو در را بگشود دید زهرا که فدایش همهی مُلک وجود با کسی گرم کلام است و کس آن جای نبود گفت ای گل که مرا تازهتر از مینویی کیست در خانه بگو با که سخن میگویی؟ گفت زهرا که عیان، سوزِ من و سازِ من است هم خدا هم نبیاش باخبر از راز من است در رحم، کودکِ من، مونس و دمساز من است من به او همسخن، او نیز همآواز من است دل من گرچه زِ همصحبتیاش شادان است گاه گاهی سخنش ذکر "أنا العطشان" است ای پدر جان! دلِ من بر پسرم میسوزد غم آیندهی او بال و پرم میسوزد او که گوید زِ عطش، من جگرم میسوزد باغبانا! مگر این یاسِ تَرَم میسوزد؟ قصّهی تشنگی اوست کجا پایانش؟ جان مادر به فدای دو لب عطشانش اینک آن غنچهی سربسته شکوفا شده است آن جنین خندهکنان انجمنآرا شده است طفلِ عیسی نفس فاطمه گویا شده است مونس خلوت او، کودک زیبا شده است شجر طیّبهی حُسن ثمر آورده فاطمه بهر علی باز پسر آورده رحمت از عرش ببارد که حسین آمده است عظمت سجده گزارد که حسین آمده است عشق آرام ندارد که حسین آمده است توبه فریاد برآرد که حسین آمده است ماه و خورشید دو آیینهی زیبایی او فُطرس آزادی خود یافت زِ آقایی او نور ایثار برآمد که حسین آمده است عمر ظلمت به سر آمد که حسین آمده است شب غم را سحر آمد حسین آمده است از شفاعت خبر آمد که حسین آمده است این درختی که نور شجر از مشعل اوست برگ آزادی فطرس، ثمر اولِ اوست ابدی شد دژ توحید زِ میلاد حسین شد روان چشمهی خورشید زِ میلاد حسین آنچه میخواست خدا، دید زِ میلاد حسین پنجمین مرتبه تابید زِ میلاد حسین بر جهان آب حیات است حسین ابن علی همه را فُلک نجات است حسین ابن علی این حسین است که پیوند به جانها زده است عَلَم فضل و شرافت به جهانها زده است پای بر فرق زمانها و مکانها زده است وز کرم بر سر تاریخ، نشانها زده است او زِ هر قوم و نژاد است، اگرچه عرب است یاد او اشک برآرد چه اگر تشنهلب است