باز اگر در زده این عبد گرفتار شده به خودش آمده و دیده که سربار شده گر چه بیچارهام و چهرهی من تکراریست راه من وا شده با توبهی تکرار شده آن فکر من و من فکر گناهم شب و روز در دل سوختهاش غصه تلمبار شده به دلم است بیایم به در خانهی او گرچه آلودگیام مانع دیدار شده او کریم است که فکر نمک آش من است او بغل کرده گدا را که طلبکار شده آمده یوسف ما بر سر بازار امروز میخرد آبروی هر که دل آزار شده خوش به حالم که شدهام پیر خرابات غمش خوش به حالم که دو تا چشم ترم تار شده