ای که به خشکی لبات دریا توسّل می‌کنه

ای که به خشکی لبات دریا توسّل می‌کنه

[ محمدحسین حدادیان ]
ای که به خشکی لبات دریا توسّل می‌کنه
موندم چه‌جوری داغتو دنیا تحمّل می‌کنه

سَروی که تنها شاهدِ این برگ‌ریزونه منم
کوهی که می‌خواد پاشه و دیگه نمی‌تونه منم

گرمِ طوافن تا غروب سرنیزه‌ها دورِ سرِت
وقتِ نمازِ تیرها، سجّاده می‌شه پیکرت

این موج که روی تَنِت با گریه می‌ریزه منم
زخم‌هات لب وا می‌کنن، هر بار بوسه می‌زنم

تو کشته‌ی اشکی و من یک چشمه بارونم برات
دیدم که گریه می‌کنه، گرگِ بیابونم برات

دیده میونِ موج خون، دریای احساسم تو رو
ای آشناتر از همه، حق بِده نشناسم تو رو

زخمات بِهم‌ می‌گن بمون، چشمات بِهم می‌گن برو
سنگم بیاد از آسمون، تنها نمی‌ذارم تو رو

با آه شونه‌ می‌کنم زلف پریشون تو رو
با اشک روشن می‌کنم شام غریبون تو رو

حسینِ من...

نظرات