ای کفن که دست مرا بست دست تو باز است و دستِ باز تو یعنی بیا در آغوشم چرا به یادِ لبِ تشنهات نمیمیرم؟ مرا ببخش عزیزم، که آب مینوشم (افطارها به کامِ دلم زهر میشود آقای ما گرسنه و تشنه شهید شد)