صبر و قرار من باز آ برادر جان

صبر و قرار من باز آ برادر جان

[ سایر ذاکرین ]
صبر و قرار من، باز آ برادر جان
باز آ که می‌میرم، می‌سوزم از هجران

می‌دانم می‌روی و داغِ عزیزان داری
داغِ عبّاس جوان، ساقیِ عطشان داری

می‌دانم می‌روی و شور خدایی بر سر
رسمِ آزادگی و منطق قرآن داری

رَوی چو این سفر حسین
ز خون کنی گذر حسین
برای آخرین وداع
به من نما نظر حسین

*****

وقتِ جدایی شد، تنها پناه من
از رفتنت سوزد عالَم ز آه من

آتش تشنگی و داغ و غم تنهایی
بوی عشق است و عجب بزمِ صفایی داری

می‌دانم می‌روی و با سرِ تو هم‌سفرم
سر به مَحمِل زنم و از تو کنم دلداری

درد من و دوای من
همرَه باوفای من
بی تو چگونه سر کند؟
این دل مبتلای من

*****

بر یاریِ جانان، مردانه جان دادی
افتاده‌ای در خون در راه آزادی

می‌دانی می‌روم و راه تو را می‌پویم
گردِ غم از رُخ تو وقتِ سفر می‌شویم

کاخ بی‌داد و ستم یک‌سره ویران سازم
همه جا از تو و از غربت تو می‌گویم

غریب نینوا حسین
شهیدِ سرجدا حسین
تیغ جفا به حنجرت
گشته چه آشنا حسین

نظرات