ای سِمت نوکریات شرف و عزّت و فخر همه ای به تمنّای غمت به لب اهل ولا زمزمه ذاکر و مدّاح تواَم، نظری ای پسر فاطمه گر چه تو را نوکر ناقابلم نوکریات داده صفا بر دلم ای پدر و مادر من به فدای لب عطشان تو نیزه و شمشیر و سنان، کفنِ پیکرِ عریان تو بر سر نِی جلوهکنان سر همچون مَه تابان تو مرا مران، مرا مران از درت به پهلوی شکستهی مادرت سوز بِده بر سخنم، به دل سوختهی خواهرت تا که بگویم سخن از تن صدچاک علیاکبرت ناله زنم یاد کنم زِ لب خشک علیاصغرت گوهرِ اشکم شده ایثارِ تو گریه کنم یاد علمدار تو گریه بر آن کشته کنم که بر او ارض و سماء گریه کرد مادر و جدّ و پدرش به نهان و به مَلا گریه کرد بر تن صدپارهی او، پسرش خونِ خدا گریه کرد پیروی از خونِ خدا میکنم یاد حسین و شهدا میکنم