ای به سر دست همه هست من
4041
5
- ذاکر: علی اکبر زادفرج
- سبک: شعر روضه
- موضوع: حضرت علی اصغر (ع)
- مناسبت: روز هفتم محرم
- سال: 1403
(ای به سرِ دست همه هستِ من)۲
تبسمت برده دل از دست من
ای تو به هر غمی امید حسین
اول و آخرین شهیدِ حسین
سوخته و سوخته و سوخته
دیده به شانهی پدر دوخته
تو سند زندهی کربلایی
تو مهر پروندهی کربلایی
تو کودک شیر نه، طفل شیری
صغیر نه، صغیر نه، کبیری
(این خانواده کودکش ذاتاً بزرگ است
اسم علی که اصغر و اکبر ندارد
طفل رباب است و ولیکن عادتش بود
از شانهی عمه سرش را برندارد
وقتی که آمد لشکر کوفه بهم ریخت
میدان علمداری از این بهتر ندارد
بین مقامات رباب این شأن کافیاست
که هیجکس جز او علی اصغر ندارد
طفل است و بابای بلاتکلیف مانده
حیرانی است و کودکی که سر ندارد)
ستارهی صبح سعادتی تو
سورهی کوچک شهادتی تو
نگاه کن به چشم نیم بازت
فاطمه آمده به پیشوازت
بس که ز تشنگی به تاب و تبی
اشک نداری که کنی تر لبی
تشنه تر از تشنه لبان گوش کن
آب ز پیکان بلا نوش کن
میبرمت تا که فدایت کنم
باش که تقدیم خدایت کنم
سینه سپر باش که حظی کنی
خنده بزن چند تلظی کنی
تلظیات قلب مرا آب کرد
رباب را ز گریه بی تاب کرد
خنده بزن روز شهادت توست
شهادت تو نه، ولادت توست
روی به قتلگاه کن اصغرم
حرمله را نگاه کن اصغرم
(روز بزرگ امتحان آمده
حرمله با تیر و کمان آمده)۲
آه خدایا جگرم پاره شد
حنجر خشک پسرم پاره شد
تیر که بر حنجر خشکت نشست
راه نفس را به گلوی تو بست
****
وحوش و طیر بیابان، درندهها سیرآب
عزیز فاطمه لب تشنه، اسبها سیرآب
بساست حرمله قلب رباب میلرزد
بگو که این سر کوچک چقدر میارزد
*****
من علی اصغرم و تیغ اگر بردارم
در وجودم سکنات علی اکبر دارم
نسبِ هاشمیان کار خودش را کرده
جگر حمزه، دلِ فاتح خیبر دارم
سن کم از نظرِ نسل علی مطرح نیست
کوجک اما اثرِ مالک اشتر دارم
(من ز نسل علیام که زرهش پشت نداشت
حرمله کمتر از آناست زره بردارم)۲
از سرِ نی به سر عمه شوم سایهی سر
(ارثِ غیرت ز ابالفضل دلاور دارم)۲
هاشمیون همگی مادریاند و من هم
هرچه دارم همه از دامنِ مادر دارم
******
حرمله حلق پسرم را شکافت
حلق پسر نه، جگرم را شکافت
تیر برون کشیدم از حنجرت
گشت جدا بر سر دستم سرت
قنچهی پرپر شده دیده کسی؟
بچه بی سر شده دیده کسی؟
از زمین درآمد و درندگانش
خون تو را پاشید تا به آسمانش
آسان در آغوش پدر جان دادی اما
چه سخت شد بابای مظلوم امتحانش
تا گفت: اِن لَم ترحمونی خنده کردند
نفرین من بر کوفه و زخم زبانش
این اولین بار است که شاه دوعالم
دارد خجالت میکشد از خاندانش
مهریهی مادر بزرگ توست این آب
سهم لبت حتی نشد یک استکانش
حتی به من گهوارهات را ندادند
دادم ولی بین خیالاتم تکانش
کوفیان سمج در آخرِ کار
سر شش ماهه را به نِی کردند
نیزه از حلق جا نشد اما
نیزه را در دهان جا کردند
تبسمت برده دل از دست من
ای تو به هر غمی امید حسین
اول و آخرین شهیدِ حسین
سوخته و سوخته و سوخته
دیده به شانهی پدر دوخته
تو سند زندهی کربلایی
تو مهر پروندهی کربلایی
تو کودک شیر نه، طفل شیری
صغیر نه، صغیر نه، کبیری
(این خانواده کودکش ذاتاً بزرگ است
اسم علی که اصغر و اکبر ندارد
طفل رباب است و ولیکن عادتش بود
از شانهی عمه سرش را برندارد
وقتی که آمد لشکر کوفه بهم ریخت
میدان علمداری از این بهتر ندارد
بین مقامات رباب این شأن کافیاست
که هیجکس جز او علی اصغر ندارد
طفل است و بابای بلاتکلیف مانده
حیرانی است و کودکی که سر ندارد)
ستارهی صبح سعادتی تو
سورهی کوچک شهادتی تو
نگاه کن به چشم نیم بازت
فاطمه آمده به پیشوازت
بس که ز تشنگی به تاب و تبی
اشک نداری که کنی تر لبی
تشنه تر از تشنه لبان گوش کن
آب ز پیکان بلا نوش کن
میبرمت تا که فدایت کنم
باش که تقدیم خدایت کنم
سینه سپر باش که حظی کنی
خنده بزن چند تلظی کنی
تلظیات قلب مرا آب کرد
رباب را ز گریه بی تاب کرد
خنده بزن روز شهادت توست
شهادت تو نه، ولادت توست
روی به قتلگاه کن اصغرم
حرمله را نگاه کن اصغرم
(روز بزرگ امتحان آمده
حرمله با تیر و کمان آمده)۲
آه خدایا جگرم پاره شد
حنجر خشک پسرم پاره شد
تیر که بر حنجر خشکت نشست
راه نفس را به گلوی تو بست
****
وحوش و طیر بیابان، درندهها سیرآب
عزیز فاطمه لب تشنه، اسبها سیرآب
بساست حرمله قلب رباب میلرزد
بگو که این سر کوچک چقدر میارزد
*****
من علی اصغرم و تیغ اگر بردارم
در وجودم سکنات علی اکبر دارم
نسبِ هاشمیان کار خودش را کرده
جگر حمزه، دلِ فاتح خیبر دارم
سن کم از نظرِ نسل علی مطرح نیست
کوجک اما اثرِ مالک اشتر دارم
(من ز نسل علیام که زرهش پشت نداشت
حرمله کمتر از آناست زره بردارم)۲
از سرِ نی به سر عمه شوم سایهی سر
(ارثِ غیرت ز ابالفضل دلاور دارم)۲
هاشمیون همگی مادریاند و من هم
هرچه دارم همه از دامنِ مادر دارم
******
حرمله حلق پسرم را شکافت
حلق پسر نه، جگرم را شکافت
تیر برون کشیدم از حنجرت
گشت جدا بر سر دستم سرت
قنچهی پرپر شده دیده کسی؟
بچه بی سر شده دیده کسی؟
از زمین درآمد و درندگانش
خون تو را پاشید تا به آسمانش
آسان در آغوش پدر جان دادی اما
چه سخت شد بابای مظلوم امتحانش
تا گفت: اِن لَم ترحمونی خنده کردند
نفرین من بر کوفه و زخم زبانش
این اولین بار است که شاه دوعالم
دارد خجالت میکشد از خاندانش
مهریهی مادر بزرگ توست این آب
سهم لبت حتی نشد یک استکانش
حتی به من گهوارهات را ندادند
دادم ولی بین خیالاتم تکانش
کوفیان سمج در آخرِ کار
سر شش ماهه را به نِی کردند
نیزه از حلق جا نشد اما
نیزه را در دهان جا کردند
نظرات
نظری وجود ندارد !