ای آخرین بهار خدا، رد مکن مرا

ای آخرین بهار خدا، رد مکن مرا

[ حجت‌الاسلام میرزامحمدی ]
ای آخرین بهار خدا، رد مکن مرا
ای بهترین پناه گدا، رد مکن مرا

چشم گدا به دست کریمان نظر کند
دارم امید لطف و عطا، رد مکن مرا

عمرم که رفت در شهوات و گناه خویش
با این همه گناه و خطا، رد مکن مرا

خود واقفم بر این‌که به دردت نمی‌خورم
اما بخر دوباره مرا، رد مکن مرا

آلوده‌ام ولی دل من تنگِ کربلاست
آقا قسم به خون خدا، رد مکن مرا

قربان آن سری که به بالای نیزه رفت
ای روضه‌خوان کرب‌وبلا، رد مکن مرا
****
آقا نوشته‌اند که جدّت کفن نداشت
گیرم کفن نداشت، چرا پیروهن نداشت؟

کفنی داشت زِ تیغ و 
کفنی داشت زِ تیر و 
کفنی داشت زِ سنگ  

ما جمع شدیم دور هم گریه کنیم 
بر آن بدنی که آخرش جمع نشد

نظرات