
این آب شیر میشود و سنگ میشود یعنی دلت برای علی تنگ میشود بس کن رباب زخم گلو را نشان نده گهواره نیست دست خودت را تکان نده بس کن به گریه حال تو بهتر نمیشود این گریهها برای تو اصغر نمیشود تعجیل در مسابقه کردند کوفیان از آب هم مضایقه کردند کوفیان بودند دیو و دد همه سیراب و میمکید خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا ***** گفتی مقدّر است بلا امتحان بده باشد قبول پس به من اینک توان بده ای خوش سفر به مرکب نیزه نشسته ای دنبال تو چقدر بیایم امان بده یک جرعه آب خورده ام اگر شیر خواستی از روی نی فقط سر خود را تکان بده به نیزه دار گفتم بچّه داری مثلا تو رو تاب میدم مثلا به تو آب نیدم مثلا تو صدام کردی من با خنده جواب میدم مثلا عمو برگشته شدم اره خیالاتی مثلا همه جمعیم و تو تو آغوشه باباتی یه مادر وقتی لالایی نخونه میمیره گوشهی خونه درد منو کی میدونه حرمله از سر پر خون تو نان درآورد