اگه ثمر داشتم، قرص قمر داشتم فدا سر حسین اگه چهارتا پسر داشتم همیشه غم داشتم قامت خم داشتم شرمندهی فاطمهام قربونی کم داشتم نگید شبش قمر نداره اُمُّ البنین پسر نداره فقط بگید عزیزِ زهرا مادر نداره وقتی بشیر اومد زینبِ پیر اومد هشتاد و چهارتا زن و بچهی اسیر اومد قلبمو آزردن تا مشکو آوردن فهمیدن از صورتاشون خیلی کتک خوردن دیدم قدش خمیده زینب نمیدونم چی دیده زینب میگن که زیر دست و پا بود امید زینب خونه خراب میشم بدجوری آب میشم وقتی که رو به رو با چشمای رباب میشم با اینکه غم داره به روم نمیاره تقصیر عباسِ منه نداره شیرخواره یه دنیا غم داره نداره شیرخواره سکینه گفت عمو که جون داد خجالتش نرفته از یاد هرجا میدید من و رباب رو از نِی میفتاد اولادی و مَن تَحتَ الخَضرا به فدای ابی عبدالله...