اگر دلواپس من بودهای، من بیشتر بودم میان بستگان خود، به تو وابستهتر بودم تویی که شرط ضمن عقد من بودی، خبر داری؟ که من از کربلا تا شام، با که همسفر بودم؟ نگاه اولم را بین آغوش تو خندیدم از آن بدو تولد، با تو یکجور دگر بودم نگاه آخرم گودال بودی و سهساعت گریه میکردم و از موی سر آشفتهات، آشفتهتر بودم میان التماس من، تو را هر کس که آمد زد چه بر میآمد از این دستِ تنها، یک نفر بودم به ابن سعد رو انداختم آخر سر از غربت منی که از سخن با یک غریبه بر حزر بودم به پیشِ من دَه اسب از روی تو رد شد و دیدم تو خونینپیکر و من بیشتر خونینجگر بودم تو شأنت دامن زهراست نه در مخروبهی خولی سرت را از تنورش درمیآوردم اگر بودم تو را با خیزران میزد، مرا ساکت کند دشمن حلالم کن برادر جان، برایت دردسر بودم مرا بازار بردند و مرا آزار میدادند *** السلامُ علیكَ یا مظلوم چه بلایی سر لبت آمد تا من و تو به وصل هم برسیم جان به لبهای زینبت آمد *** از حرم رفت و روز من شب شد گریه کردن نصیب زینب شد آنقدر نیزه رفت و آمد کرد بدن شاه نامرتب شد