اکبر ای آرام جانم اکبر ای روح و روانم من که در آه و فغانم این بُوَد ورد زبانم اکبر من اکبر من.... همچو نور از دیدهی من میروی تا از بر من میبری هوش از سر من (یوسف من اکبر من)2 اکبر من اکبر من..... مادرت لیلای محزون گر ببیند غرق در خون میشود از غم چو مجنون (پیکرت را اکبر من)2 اکبر من اکبر من.... تازه جوان من علی، روح و روان من علی.... به ابی انت و امّی یاحسین، به فدای لب عطشان حسین.... چگونه من آب روان بنوشم، صدای العطش رسد به گوشم؟.... (دنبال حیدر میدوید)2 (از سینهاش خون میچکید)2 خون است به رخسار تو یا ماه گرفته؟ یا اهرمنی بر مَلَکی راه گرفته؟ افسوس که خیّاط ازل پیراهن او بر قامت رعنای تو کوتاه گرفته