
اوج غربته اونی که کشتی سعادته الآن زیر بار خجالته وای وای وای حرفشم بده به دشمن واسه بچه رو زده برا خیمه رفتن مردده وای وای وای چقدر تیرو بی هوا زد چقدر زینب رو صدا زد پدر دست و پاشو گم کرد پسر از بس دست و پا زد پر درده، هی میره برمیگرده خجالت آبش کرده، براش بمیرم تو میدون، میخواد با دست لرزون تیرو بیاره بیرون، براش بمیرم لالایی علی علی... پشت خیمهها داره میره بابای کربلا علی رو پنهون کرده با عبا وای وای وای وقت مُردنه چرا نبضش آهسته میزنه داره قبر بچش رو میکنه وای وای وای علیشو تو خاک میزاره ولی میدونه قراره که نیزهدارا تنش رو بیارن بیرون دوباره شیرخواره، حالا جای گهواره رو نیزه سر میزاره، براش بمیرم بیچاره، مادری که شیر داره رفته ولی شیرخواره، براش بمیرم لالایی علی علی...