انگار سرنوشت مارا جدا نوشتند

انگار سرنوشت مارا جدا نوشتند

[ سیدمهدی حسینی ]
انگار سرنوشت مارا جدا نوشتند
یا آرزوی من را بر بادها نوشتند
امروز بین این دشت مرگ مرا نوشتند
آنان که مقتلت را در کربلا نوشتند
ای هستی‌ام بگو که هستی به خواب زینب

برخیز مرکبت را از کربلا بگردان
بگذار یا بمیرم یا راه را بگردان
هجران بلای ما شد، یا رب بلا بگردان
خیمه مزن به صحرا، حکم قضا بگردان
تا جان نداده پیشت از اضطراب زینب

فهمیده‌ام کجایی از ناله‌های زهرا
من های هایِ گریه‌ام با وای وایِ زهرا
فهمیده‌ام کجایی از جای پای زهرا
آنجاست جای گودال، آنجاست جای زهرا
نگذار تا گذارَد پا بر تراب زینب

از حال برده مارا، هولِ سپاه دشمن
ترسیده‌اند طفلان پیش نگاه دشمن
جمع حرامزاده، حجم سلاحِ دشمن
پیداست خیمه‌ی ما از خیمه‌گاه دشمن
می‌خواهد از لبانت تنها جواب زینب

می‌ترسم ای برادر! از چَشم آن کمانگیر
از شومیِ حرامی، از شعبه‌های آن تیر
از خجرانِ عریان از تشنگیِ شمشیر
بی‌اختیار خوردم بر خاک دست من گیر
عباس جان نخواهد اینجا رکاب زینب

ای‌کاش می‌نوشتی ما شیرخواره داریم
یا دختران کوچک در این عِماره داریم
در محملی عروسی با گاهواره داریم
نه پای راه رفتن نه راه چاره داریم
اینجا نمان نگردد رویش خَضاب زینب

لب‌های ما از امروز از آفتاب خشکید
هرقدر آب آمد مثل سراب خشکید
تا دید حجمِ لشکر از اضطراب خشکید
برگرد ای برادر شیرِ رباب خشکید
دلشوره دارد از او، از قحطِ آب زینب

اینسو دهان تشنه آنسو فراتِ جاری
اینسو گلوی خشک و آنسو سه تیرِ کاری
یک مَرد باشد ای‌کاش در قحطِ یار و یاری
از حرمله بپرسد نامرد بچه داری!؟
می‌ترسد از شکارِ طفلِ رباب زینب

منکه نرفته بودم جز مجلسِ زنانه
برگرد تا نبینم دشنام و تازیانه
بگذار تا گلویت بوسم به این بهانه
سر می‌بُرند اینجا از پشت ناشیانه
خانه‌خراب زینب، خانه‌خراب زینب

برگرد ور ندیدم اینجا غبار گردد
کوچه به کوچه این سر با نیزه دار گردد
صندوقچه‌ی سرِ تو میزِ قمار گردد
جای شراب‌خوارو بی‌بندوبار گردد
تو گیرِ نیزه‌دارو گیرِ طناب زینب

نظرات