با فاطمه شدن همناله مادرا وِیلی علی الحسین مَنحور فِی الوَرا دارو ندار من غارت شدی چرا؟ به التماسم قاتل تو گفت نه! اَیَّتْهَا النَفسُ المُطمَئنه اِرجِعی اِلی رَبّک زیر نیزهها گفتی ای خدای من لبیک یا ثارالله یا ثارالله، رو لبهامه اِنّا لِله... داره خون میریزه از لابهلای زرهت آبو ریخت روی زمین یه قطرشم نداد بهش شرمندهی العطشت آب فراته پلکای نیمهبازِ تو باب نجاته الهی شیعتی مُحبّی رو لباته سوختی آه کشید هلال حیف شد دیر رسید هلال وا حسین حسین... غریب بود، غریب بود نحوهی سر بریدنش عجیب بود شبیه زهرا پهلوشکسته شبیه حیدر شَیبُالخَضیب بود بلا بود روضه فاطمیه باز بهپا بود آتیش زدن وقتی خیمهها رو زینالعابدین تو خیمهها بود روضه پُر از آهه، با گریه همراهه عرض مصیبتم همین جملهی کوتاهه چیکار دارن تو قتلگاه زنای جَرّاره روضه پُر از آهه وا حسین حسین... میگه اُمُّ المصائب: اسارت به من آموخت باید پای هدف موند باید پای غمش سوخت امان امان از دل زینب، وقتی که میرسه مدینه از این به بعد پیرهن خونی، تو بغل اُمُّالبنینه یا وَلَدی شنیدم رو خاکا دست و پا زدی یا وَلَدی قافله اومد و تو نیومدی و سَیَعلَموا الذین ظَلَموا بیا ای منتقم خونِ گلو
یا حسین 🖤
خوب
عالی
عالی