امشب از بیت علی بوی گل یاس آمد
160
2
- ذاکر: سیدمهدی میرداماد
- سبک: شعر مدح
- موضوع: حضرت عباس (ع)
- مناسبت: ولادت حضرت عباس علیه السلام
- سال: 1384
امشب از بیت علی بوی گل یاس آمد
بوی عشق و ادب و غیرت و احساس آمد
اشجع النّاس زصلب شرف النّاس آمد
جان بگیرید به ایثار که عبّاس آمد
بر علی نور دو عین دگری پیدا شد
همه گفتند حسین دگری پیدا شد
بحر مواج ولایت گهری دیگر زاد
نخل سر سبز امامت ثمری دیگر زاد
فلک مجد و کرامت قمری دیگر زاد
یا مگر حضرت زهرا پسری دیگر زاد
صورت و خال و لبش مصحف حُسن ازلی است
پای تا فرق جمال احد لم یزلی است
از طفولیّت، شاگرد کلاس سه علی است
پدرش شیرِ حق این شیر حسین بن علی است
او ولی الله و این زادۀ خیر النّاس است
او علیّ بن ابی طالب و این عبّاس است
نه عجب مهر برد سجده به خاک راهش
نه عجب از مه رخ نور ستاند ماهش
مادرش فاطمه مبهوت جلال و جاهش
بُرد و گرداند به دور سر ثار اللّهش
گفت ای مادر عبّاس فدایت گردد
دست و چشم و سر عبّاس فدایت گردد
من نگویم به جهان قرص قمر آوردم
یا که خورشید در آغوش سحر آوردم
یا که بر شیر خدا شیر دگر آوردم
تا کند جان به فدای تو پسر آوردم
این امیر سپه توست قبولش فرما
این فدایی ره توست قبولش فرما
تو به رخ لالۀ عبّاسیِ دو فاطمهای
تو حسین دگر و باب نجات همهای
مرگ شمع تو، تو پروانۀ بی واهمهای
میزبان علی و فاطمه در علقمهای
گرچه زهرا به کنارت عوض مادر بود
اوّلین زائر دیدار تو پیغمبر بود
ای همه خلق جهان بندۀ آقایی تو
خضر با آب بقا تشنۀ سقّایی تو
خجل از تشنه لبان دیدۀ دریایی تو
شهدا داده دل از کف به دل آرایی تو
سحر از شوق کف دست تو بیتاب شده
آب با یاد لبت سوخته و آب شده
آب میگفت مرا از لب خود آب بده
موج میگفت مرا با تب خود تاب بده
بحر میگفت ز اشکم گهر ناب بده
مشک میگفت برو آب به ارباب بده
دشت و صحرا و مه و ماهی و موج و یم و اشک
همه گشتند بر احوال تو تبدیل به اشک
بوی عشق و ادب و غیرت و احساس آمد
اشجع النّاس زصلب شرف النّاس آمد
جان بگیرید به ایثار که عبّاس آمد
بر علی نور دو عین دگری پیدا شد
همه گفتند حسین دگری پیدا شد
بحر مواج ولایت گهری دیگر زاد
نخل سر سبز امامت ثمری دیگر زاد
فلک مجد و کرامت قمری دیگر زاد
یا مگر حضرت زهرا پسری دیگر زاد
صورت و خال و لبش مصحف حُسن ازلی است
پای تا فرق جمال احد لم یزلی است
از طفولیّت، شاگرد کلاس سه علی است
پدرش شیرِ حق این شیر حسین بن علی است
او ولی الله و این زادۀ خیر النّاس است
او علیّ بن ابی طالب و این عبّاس است
نه عجب مهر برد سجده به خاک راهش
نه عجب از مه رخ نور ستاند ماهش
مادرش فاطمه مبهوت جلال و جاهش
بُرد و گرداند به دور سر ثار اللّهش
گفت ای مادر عبّاس فدایت گردد
دست و چشم و سر عبّاس فدایت گردد
من نگویم به جهان قرص قمر آوردم
یا که خورشید در آغوش سحر آوردم
یا که بر شیر خدا شیر دگر آوردم
تا کند جان به فدای تو پسر آوردم
این امیر سپه توست قبولش فرما
این فدایی ره توست قبولش فرما
تو به رخ لالۀ عبّاسیِ دو فاطمهای
تو حسین دگر و باب نجات همهای
مرگ شمع تو، تو پروانۀ بی واهمهای
میزبان علی و فاطمه در علقمهای
گرچه زهرا به کنارت عوض مادر بود
اوّلین زائر دیدار تو پیغمبر بود
ای همه خلق جهان بندۀ آقایی تو
خضر با آب بقا تشنۀ سقّایی تو
خجل از تشنه لبان دیدۀ دریایی تو
شهدا داده دل از کف به دل آرایی تو
سحر از شوق کف دست تو بیتاب شده
آب با یاد لبت سوخته و آب شده
آب میگفت مرا از لب خود آب بده
موج میگفت مرا با تب خود تاب بده
بحر میگفت ز اشکم گهر ناب بده
مشک میگفت برو آب به ارباب بده
دشت و صحرا و مه و ماهی و موج و یم و اشک
همه گشتند بر احوال تو تبدیل به اشک
نظرات
نظری وجود ندارد !