(السلامُ علیٰ روضهدارِ کربوبلا)... دلم دَم غروبی به یاد روضه افتاد ای تنها مَحرم حرم، غریب امام سجّاد وای از دَم غروب، شد خیمه شعلهزار گفت زینالعابدین عَلَیکُنَّ بِالفَرار عالمو بیقرار کنم، خیمههاتو چیکار کنم؟ خودم پناه عالمم، کدوم طرف فرار کنم؟ (السلامُ علیٰ روضهدارِ کربوبلا)... آقای من روضهی مَکشوفه دیدی با عمّههات بمیرم زندانِ کوفه دیدی وای از روضهی امام، الشّام الشّام الشّام وای از هَتک احترام، الشّام الشّام الشّام مصیبت ندیدی به اندازهی شام به زحمت رسیدی به دروازهی شام آه چقدر بد شد دَم دروازهی ساعات آه میرقصیدن یه مُشت رَقّاص جلو سادات چشمای ساقیَالعَطاشا، میکرد از رو نیزه تماشا ناموس آلاللّه رو بردن تو بازار بَردهفروشا از دست شامیا شکستی حالا یاد اون روضه هستی روضهی سنگینِ رقیه ای وای از تدفینِ رقیه زن غسّاله میگفت انگار مریضه نمیدونست براتون خیلی عزیزه دیگه رحمی به تن پاکش نکردن توی قبرستونشون خاکش نکردن انقد زد غش کنم میخواست تا خواهش ازش کنم گفت میزنم بیچارهش کنم تا خون به قلب عمّهش کنم بیرحمِ بَددهن با عمّهم اونجوری حرف نزن! حسین، حسین، حسین، حسین...