الا ای تیرگی‌های شب خاموشی صحرا

الا ای تیرگی‌های شب خاموشی صحرا

[ حاج مهدی سماواتی ]
الا ای تیرگی‌های شب ای خاموشی صحرا
زمین‌ها آسمان‌ها کهکشان‌ها گوش سر تا پا

ببینید از دل بشکسته آوای که می‌آید
که نزدیک است بنیاد فلک را، بر کند از جا

کدام افتاده از پایی، به خاک تیره افتاده
که گویی خاک معشوق است و او چون عاشقی شیدا

به پای نخل‌های کوفه، اشک کیست می‌بارد
که نخلستان ز اشکش می‌دهد، شیرین‌ترین خرما

شبی در تیرگی، پویا شدم آهسته آهسته
که ان خلوت نشین حجله‌ی شب را کنم پیدا

به ناگه در مناجات و نوای عاشقی دیدم
امیرالمؤمنین را، محو ذات خالق یکتا

نه خوفش از جحیم و نِی هوایِ جنتش بر سر
نه در افسوس امروز و، نه در اندیشه‌ی فردا

ز خشم افکنده بر اعضای دنیا لرزه و گوید
که ای دنیا چه خواهی از علیه عالیه اعلی

من از آغاز عمر خود، طلاق دائمت گفتم
ز چشمم دورتر شد او، غری غیری ای دنیا

شب تاریک و این صحرا و نخلستان بود شاهد
که این دنیا بود زندان و من زندانی دنیا

چه شب‌هایی که نان دادم به سائل‌ها و بشنیدم
که می‌گفتند یا رب، از علی برگیر داد ما

نه آن سائل مرا بشناخت در آغوش تاریکی
نه من در نزد او کردم برایش، نام خود افشا

(ز من مخفی نکن دنیا، که من این نکته می‌دانم
همین شب‌ها کنی، برنامه‌ی قتل مرا اجرا)۲

الا ای چاه، یارم را گرفتند
گلم باغم بهارم را گرفتند

میان کوچه‌ها با تازیانه
همه دار و ندارم را گرفتند

نظرات