از عطش لب روی لب می‌زد و پَرپَر می‌زد

از عطش لب روی لب می‌زد و پَرپَر می‌زد

[ سیدرضا نریمانی ]
از عطش لب روی لب می‌زد و پَرپَر می‌زد
تیر هم بوسه به دندان مطهّر می‌زد
 
در قفس بود و دگر قدرت پرواز نداشت
سنگ از هر طرفی دورِ تَنَش پَر می‌زد

تا که شمشیر به کتف و سَر و بازو می‌خورد
مادری دستِ شکسته‌شده بَر سَر می‌زد

خواهرش از روی تَل داشت تماشا می‌کرد
چه کسی نیزه به پهلوی برادر می‌زد؟

*****

خدای من، خدای من
عُریانه بچّه‌ی باحیای من
خدای من، خدای من
ببین چقدر تنهان بچّه‌های من

خدای من، خدای من
سَر بُریدن بچّه‌مو رُو پای من
خدای من، خدای من
کُشتن بچّه‌مو جلو چِشای من

نظرات