از خیمهها جان میرود، بس که خرامان میرود آیئنه دار مصطفی، اکبر به میدان میرود وا غربتا... قرآن بیاور خواهرم، کن بدرقه تاج سرم با هر قدم زنده کند، تصویر زهرا مادر وا غربتا... آمد به گوشم تا صدا، خوردم زمین بابا بیا حالم شده چون حالت، بابای من در کوچهها لرزیده اعضای تنم، بر خاک و زانو میزنم پیش همه خوردم زمین، پیر جوان مرده منم جانم علی... بر گریهام خندیدهاند، با هلهله رقصیدهاند دار و ندارم ای خدا، روی زمین پاشیده است با خاک صحرا درهمی، بر قلب من مانده غمی ذره به ذره در عبا، میچینمت اما کمی **** برخیز علی اکبرم، عمه رسیده از حرم من دست و پا گم کردهام، فکر سری بی معجرم