از خون قاسمم
7299
155
- ذاکر: حسین ستوده
- سبک: زمینه
- موضوع: قاسم بن الحسن (ع)
- مناسبت: شب ششم محرم
- سال: 1401
از خون قاسمم صحرا لاله گون شد
چون دریای خون شد
با داغی که دیدم این قدم کمون شد
حرفی بزن عمو، قلبم رو شکستی
خم شد قامتم تا چشماتو عزیزم
روی من که بستی
چی آوردن سرت قاسم
شده تیکه تیکه پیکرت قاسم
دارم آخه چی میبینم
چقدر زخمیه بال و پرت قاسم
عمو جانم، عمو جانم
*****
بوی حسن گرفت این دشت و بیابون
نامردا تورو با بغض و کینه کشتن
شد صحرا پر از خون
خون میچکه عمو از زخمای پهلوت
غرق خون شدی و چی آوردی آخه نعل تازه با
تورو دیدم شکست قلبم
شدی زیر مرکبا چقدر درهم
تورو از هم جدا کردن
شده پاشیده پیکر تو از هم
عمو جانم، عمو جانم
*****
قاسم برای تو من چاره ندارم
میشینم کنارت نیزههاشونو از سینهات درمیارم
دارن یه لشکری میخندن به اشکام
جانم بیقراره، دیگه نا نمونده توی دست و پاهام
بهت رحمی نشد اصلا، تن زخمیتو جدا جدا کردن
تا که دیدم تورو گفتم چرا اینجوری تورو بهم ریختن
عمو جانم، عمو جانم
چون دریای خون شد
با داغی که دیدم این قدم کمون شد
حرفی بزن عمو، قلبم رو شکستی
خم شد قامتم تا چشماتو عزیزم
روی من که بستی
چی آوردن سرت قاسم
شده تیکه تیکه پیکرت قاسم
دارم آخه چی میبینم
چقدر زخمیه بال و پرت قاسم
عمو جانم، عمو جانم
*****
بوی حسن گرفت این دشت و بیابون
نامردا تورو با بغض و کینه کشتن
شد صحرا پر از خون
خون میچکه عمو از زخمای پهلوت
غرق خون شدی و چی آوردی آخه نعل تازه با
تورو دیدم شکست قلبم
شدی زیر مرکبا چقدر درهم
تورو از هم جدا کردن
شده پاشیده پیکر تو از هم
عمو جانم، عمو جانم
*****
قاسم برای تو من چاره ندارم
میشینم کنارت نیزههاشونو از سینهات درمیارم
دارن یه لشکری میخندن به اشکام
جانم بیقراره، دیگه نا نمونده توی دست و پاهام
بهت رحمی نشد اصلا، تن زخمیتو جدا جدا کردن
تا که دیدم تورو گفتم چرا اینجوری تورو بهم ریختن
عمو جانم، عمو جانم
نظرات
نظری وجود ندارد !